آموزش لینوکس به عنوان نخستین سیستم‌عامل

من کارهای روزانه‌ام را در کامپیوتر با لینوکس انجام می‌دهم و طرفدار گسترش کاربرد این سیستم‌عامل برای کاربران عادی هستم. یکی از مهم‌ترین دلیل‌های سخت‌بودن کار با لینوکس برای ناآشنایان این است که به ویندوز عادت کرده‌اند و یافتن راه‌های تازه‌ای که کارهای پیشین خود را در این محیط تازه انجام دهند، برایشان سخت و وقت‌گیر است. ولی اگر به کسی که هیچ تجربهٔ قبلی با ویندوز ندارد، لینوکس را یاد بدهیم، چه خواهد شد؟ مثلاً اگر به پدر یا مادرمان که برای نخستین بار می‌خواهند کامپیوتر یاد بگیرند لینوکس یاد بدهیم، آیا همه چیز به خوبی پیش خواهد رفت؟

این همان کاری است که من به تازگی انجام داده‌ام. یعنی کار با لینوکس را به مادرم یاد دادم که برای نخستین بار می‌خواست کار با کامپیوتر را یادبگیرد. این تجربه از این نظر برایم مهم بود که می‌شد اثر عاملی را که در بالا برشمردم حذف کرد؛ یعنی آشنایی قبلی با ویندوز دیگر عامل مزاحمی برای یادگیری کار با لینوکس نیست.

خوشبختانه این تجربه بسیار موفقیت‌آمیز بود. حالا مادرم به راحتی می‌تواند با کامپیوترش کار کند و با آن فیلم و موسیقی پخش کند یا عکس‌های خانوادگی‌مان را تماشا کند. هنوز کار با اینترنت را به او یاد نداده‌ام، ولی گمان نمی‌کنم نتیجه فرق چندانی داشته باشد.

نکتهٔ جالب‌تر این است که در کامپیوتر او ویندوز را هم در کنار لینوکس نصب کرده‌ام. او هر دو سیستم‌عامل را دیده و کار با ویندوز را هم تقریباً به اندازهٔ کار با لینوکس یادگرفته است. ولی الان تنها با لینوکس کار می‌کند. البته ترجیح او به کارکردن با لینوکس تا حدی هم به این دلیل است که من در لینوکس چیزهای بیشتری به او یاد داده‌ام و تنظیمات این محیط را بیشتر به دلخواهش تغییر داده‌ام. و البته این کار (تغییر تنظیمات و سفارشی‌کردن سیستم‌عامل برای کاربران مختلف) در لینوکس به خاطر کدبازبودنش بسیار آسان‌تر از ویندوز است.

چنین کسی که تنها با لینوکس کار می‌کند، به‌ویژه اگر استفاده‌اش از کامپیوتر تنها برای کارهای خانگی باشد، تقریباً هیچ گاه نیازی به ویندوز نخواهد داشت. تنها وقتی مجبور است به ویندوز برود که می‌خواهد برخی از نرم‌افزارهای چندرسانه‌ای بازار را، که تنها با ویندوز سازگارند، اجرا کند؛ نرم‌افزارهایی مانند دیوان اشعار یا CDهای آموزشی چندرسانه‌ای. در عوض، لینوکس به خاطر پایداری و امنیت بسیار زیادش به ندرت به مشکل برمی‌خورد و دیگر لازم نیست که هر چند ماه یک بار کامپیوتر ویروسی‌شده‌اش را از نو فرمت کنم و همه‌چیز را دوباره نصب کنم. البته این‌ها پیش‌بینی‌های من از چنین وضعیتی است؛ با گذشت زمان بهتر می‌توانم بفهمم که لینوکس برای مادرم چه مشکلاتی ممکن است به همراه داشته باشد.

نظر شما دربارهٔ نصب لینوکس برای کسانی که تجربهٔ قبلی در کار با کامپیوتر را ندارند چیست؟ آیا کارهای دیگری هم هست که فقط با ویندوز می‌توان انجام داد؟ آیا شما هم خواسته‌اید که به پدر و مادر تازه‌کارتان لینوکس یاد بدهید؟

استاد نه! سامان!

به تازگی شهری از آب پیشنهاد بسیار ارزشمندی داده است به نام «پویش سپاس.» هر چه که بکوشم نوشته‌اش را خلاصه این جا بیاورم نمی‌شود. خودتان پیشنهادش را این جا بخوانید.

من هم می‌خواهم این پیشنهاد را عملی کنم. ولی به جای فرستادن نامه به استادم، می‌خواهم نوشته‌ام را در همین جا بنویسم. نوشتهٔ نخستم را با یکی از صدها خاطره‌ای که از دکتر سامان مقیمی دارم می‌آغازم.

یادم است ترم یکم کارشناسی بودم و درس مکانیک تحلیلی ۱ داشتم با دکتر مقیمی. در پایان هر جلسه همیشه بعضی از بچه‌ها دور استاد جمع می‌شدند تا چیزهایی بپرسند. یادم است در یکی از جلسه‌ها من و میثم آمدیم پای تخته کنار او. میثم زودتر از من آمده بود پیش استاد و بنابراین پرسید «استاد ببخشید، …» که استاد حرفش را قطع کرد و با لبخند دوستانه‌ای نگاهش کرد و گفت: «استاد نه! سامان!» میثم حرفش را از همان‌جایی که قطع شده بود، ادامه داد و سؤالش را پرسید. در بین گفتگو باز هم میثم گاهی می‌گفت «… ولی استاد، این…» و باز هم سامان با تأکید بیشتری می‌گفت: «استاد نه! سامان!» آخرش میثم تمام سعی‌اش را کرد و بالاخره گفت: «چشم، سامان!»

فرق شریف و هاروارد!

برای نخستین بار در زندگی‌ام پس از ۱۸ سال درس‌خواندن (دوزاده سال مدرسه، چهارسال کارشناسی و دو سال کارشناسی ارشد) الان حدود پنج ماه است که دیگر دانش‌آموز/دانشجو نیستم! پنج ماه پیش باید دورهٔ دکتری را در مؤسسهٔ یولیش در آلمان آغاز می‌کردم، ولی هنوز که هنوز است ویزای ورودم به آلمان را نداده‌اند. البته من کسی نیستم که بتوانم بیکار جایی بنشینم…

این روزها مشغول ساختن وب‌گاه (همان سایت) برای دو تا از گروه‌های پژوهشی دانشکدهٔ خودمان هستم. می‌دانم که کار خیلی مفیدی دارم می‌کنم، زیرا تا پیش از این کارهای این دو گروه (که انصافاً در استاندارد دانشگاه‌های ایران گروه‌های پژوهشی فعالی هستند) هیچ جا روی شبکه ثبت نشده بود و حتی یک همکار در دانشگاه دیگری در تهران نیز نمی‌دانست که این گروه‌ها چه وقت‌هایی چه سمینارهایی برگزار می‌کنند و یا چه درس‌هایی در این نیم‌سال ارائه می‌دهند. این را پس از حدود یک سالی که وب‌گاه گروه خودمان (گروه کیهان‌شناسی) را ساختم و آگهی سمینارها و کلاس‌ها را در آن نوشتم خوب می‌فهمم.

فکرش را بکنید: ما از دانشگاه پرعظمتی به نام مثلاً هاروارد چه اطلاعاتی می‌توانیم به دست بیاوریم؟ به جز خبرهایی که گاه‌وبیگاه برای نامتخصصان در خبرگزاری‌ها منتشر می‌شود، بقیهٔ اطلاعات این دانشگاه و هریک از گروه‌های پژوهشی‌اش را تنها می‌شود از روی وب‌گاهش به دست آورد. اگر در وب‌گاه یکی از گروه‌های این دانشگاه فهرست کارگاه‌های آموزشی و سمینارهایشان را بگذارند، ما با خودمان می‌گوییم «عجب خفن هستند این‌ها!!» ولی با این که ما در دانشکدهٔ خودمان هم از این سمینارهای پژوهشی داریم، و گاه‌وبیگاه کارگاه‌های آموزشی و… هم برگزار می‌کنیم، ولی وب‌گاهی نداریم که این کارها را در آن ثبت کنیم! در دنیای امروز که بیشتر مردم (و به‌ویژه پژوهشگران) بسیاری از اطلاعات خود را تنها از شبکه به دست می‌آورند، نداشتن چنین وب‌گاهی معنی‌اش این است که وجود نداریم و هیچ کاری هم انجام نمی‌دهیم. به قول آن ترانه‌سرای جوان و بسیار خوشمزه:

You’re no one if you’re not on Twitter
And if you aren’t there already you’ve missed it
If you haven’t been bookmarked, retweeted and blogged
You might as well not have existed