این جا جمعبندی و فکرهای بیشترم را در ادامهٔ نوشتهٔ پیش مینویسم.
فایدهٔ رأی دادن این است:
بهبود مقطعی و کوچکمقیاس وضع زندگی و معیشت مردم داخل ایران، تا جایی که تداخلی با اهداف حکومت پیدا نکند (مورد ۶ از نوشتهٔ پیش): شاید رنجی که یک دولت مردمیتر از دوش مردم عادی برمیدارد آن قدر زیاد باشد که ما را به طور اخلاقی ملزم به رأی دادن کند. این چیزی است که من احتمالاً تصور دقیقی از آن ندارم. شاید یک تصمیم بیسروصدا برای بیمههای درمانی، یک ساماندهی بیسروصدا به وضع سالمندان، بازنشستگان، دانشگاهیان، پرستاران، و… (کاری که یک دولت مردمیتر میکند و یک دولت اقتدارگرا نمیکند) آن قدر رنج مردم را کم کند که رأی ندادن ما (و کمک به انتخاب یک رئیس جمهور اقتدارگرا و تندرو) از نظر اخلاقی غیرقابل قبول باشد (مثال: نوشتهٔ اول و دوم وحید کریمیپور).
× چیزی که پیشتر حدس میزدم که رأی دادن به آن کمک کند، امکان ساخته شدن جوانههای مقاومت و انقلاب در آینده بود (مورد ۷ و ۸ از نوشتهٔ پیش). الان ولی فکر میکنم که این موضوع کاملاً خارج از حیطهٔ اختیارات رییس جمهور است: تصمیمگیری برای دستگیری اعضای گروههای مردمنهاد (نمونههایی مانند فعالان محیط زیستی یا جمعیتهای خیریه) مستقیماً در اختیار سپاه و قوهٔ قضاییه و سازمانهای اطلاعاتی فراتر از قوهٔ مجریه است. حتی اگر رییسجمهور تأثیر مثبت بسیار کمی روی اقتصاد و آزادیهای اجتماعی داشته باشد، روی شکلگیری و شکوفایی جوانههای مردمی برای مقاومت و براندازی، یا روی خفهکردن این جوانهها کوچکترین اختیار و نقشی ندارد.
پیش از این که دربارهٔ رأی ندادن بنویسم، لازم است که چشماندازی را برای براندازی ترسیم کنم. چشمانداز من برای براندازی چیزی است که در این نوشته از آقای ابوالفضل رحیمی شاد ترسیم شده است (پیشنهاد میکنم کل نوشته را بخوانید): فشار مردمی به صاحبنظران و روشنفکران «که از توان و ظرفیت لازم برای رهبری برخوردارند» برای ورود به میدان براندازی، و پافشاری به آنها برای «طراحی و معرفی الگوهای جایگزین [برای حکومت فعلی] و توافق بر سر الگویی که انطباق بیشتر با نظرات و مطالبات مردم» داشته باشد. «این اتفاق وقتی با تداوم اعتراضات و پافشاری مردم برای تغییر نظام سیاسی همراه شود به تدریج باعث تضعیف انگیزه سرکوب در نیروهای نظامی و امنیتی خواهد شد. […] درصورت تداوم اعتراضاتی که مطالبه آنها تغییر در نظام سیاسی است وقتی متوجه جدیت و خواست و اراده بازگشت ناپذیر مردم بشوند جبهه شان تغییر خواهد کرد و با گذشت زمان به صفوف مردم خواهند پیوست.» این کار گفتنش بسیار بسیار آسانتر از انجام دادنش است، ولی تنها راهی است که میتوانم تصور کنم.
حالا با توجه به این چشمانداز من برای براندازی، ضرر رأی دادن این است:
با یک رئیس جمهور اصلاحطلب یا کمی مردمیتر، اقتدارگران دوباره با هم متحد میشوند و تا حد زیادی اختلافهای داخلی بین خود را کمرنگ میکنند تا با اقدامات محدود قوهٔ مجریه برای بهبود زندگی مردم، که در حکم دستدرازی قوهٔ مجریه به منافع خودشان است، مقابله کنند. ولی اگر دولت به اقتدارگرایان برسد، همهٔ مسئولیت وضع نابهسامان فعلی هم به گردن خودشان میافتد و در مبارزههای داخلی در تقسیم قدرت، خودشان نقش افشاگر را برای فسادها و ناکارامدیهای یکدیگر بازی میکنند و بخشی از بار را از دوش خبرنگاران مستقل برمیدارند و قانع کردن مردم عادی برای پیوستن به انقلاب در آینده آسانتر میشود.
به خاطر وجود رئیس جمهور مردمیتر، انرژی ارزشمند فعالان اجتماعی که میتوانست صرف هدف بلندمدتتری مثل آزادی ایران از راه براندازی حکومت شود، در راه مبارزههای داخلی با نیروهای فراتر از قوهٔ مجریه فرسوده میشود. تصور میکنم که کل قوهٔ مجریه و تمام کارگزاران رسمیاش به اندازهٔ یکصدم نهادهایی مانند سپاه و قوهٔ قضاییه و گروههای کفنپوشان، بالاروندگان از دیوار سفارتخانههای خارجی، و شعارنویسان روی موشکها، قدرت ندارند. به همین دلیل مطلوبتر میبینم که این توان ارزشمند همهٔ فعالان اجتماعی و متخصصان، بیهوده در مبارزهٔ داخلی به هدر نرود و به جایش، صرف نهادسازی و تقویت شبکههای مردمی برای فردای پس از حکومت باشد.
رأی دادن و تن دادن به نتیجهٔ آن، یعنی تلاش برای اصلاح جزئی و تدریجی، مستلزم همکاری و فرض کردن جایگاه فعلی کسانی است که دستشان به خون هزاران ایرانی آلوده است. این افراد در واقع باید برای فجایعی که تا امروز برای ایران مرتکب شدهاند محاکمه شوند. همکاری با آنها به معنی کاشت بذر کینه در دل تمام آسیبدیدگان از حکومت است. این نادیدهانگاری حقوق این آسیبدیدگان، میتواند در آینده به فجایع بیشتری بینجامد.
و حالا قرار است این کار را انجام بدهم. نظرهای پراکندهٔ خودم را که بعضاً با یکدیگر متناقض هم هستند، با شماره این جا مینویسم. وقتی همه را کنار هم میبینم، بهتر میتوانم فکر کنم و به جمعبندی برسم.
۱. من فقط وقتی رأی میدهم که رهبر نظام یک سخنرانی یا نامهٔ سرگشاده خطاب به ملت منتشر کند و در آن از اشتباهات گذشتهاش در نادیدهگرفتن خواست مردم در تعیین سرنوشت خودشان پوزش بخواهد، و اعلام کند که میخواهد راه تازهای را بیاغازد. در غیر این صورت، میدانم که حتی اگر نامزد مورد حمایت اصلاحطلبان رئیس جمهور شود، درست مثل همهٔ دولتهای ناخواستهٔ پیش، کفنپوشان، بالاروندگان از دیوار سفارتخانههای خارجی، و شعارنویسان روی موشکها، همه با اشاره یا تأیید ضمنی همین رهبر، هر ۹ روز یک بحران تازه میآفرینند و اجازهٔ پیشرفت هیچ کاری را به رئیس جمهور و همراهانش نمیدهند. حالا که قرار نیست کاری از پیش برود، بگذار رأی ندهیم تا دولت به خودشان برسد: همهٔ مسئولیت هم به گردن خودشان میافتد و در مبارزههای داخلی خودشان در تقسیم قدرت، خودشان نقش افشاگر را برای فسادها و ناکارامدیهای یکدیگر بازی میکنند و بخشی از بار را از دوش خبرنگاران مستقل برمیدارند.
۲. ولی هدف از رأی ندادن چیست؟ بله، هدف نهایی کمک به براندازی نظام و در نتیجهٔ آن برچیدن بساط فساد و بیداد و هدررفت زندگی ارزشمند مردم و نابودی محیط زیست ایران است. ولی رأی ندادن چگونه به این هدف کمک میکند؟ هرچند به خودی خود کمکی نمیکند، ولی شاید جلوی ضرری را بگیرد و براندازی را از این که هست سختتر هم نکند؛ اما فقط شاید! برای استفاده از این دلیل یا توجیه برای رأی ندادن، دستکم باید دورنمایی از راهکار براندازی مشخص باشد. چیزی شبیه چنین راهکاری که ابوالفضل رحیمی شاد در بخش دوم و سوم این نوشته (که الان پیداش نمیکنم) گفته. باید دستکم یک راهکار براندازی واقعبینانه داشت و نشان داد که رأی ندادن به آن راهکار کمک میکند.
۳. یکی از ضررهایی که رأی دادن به براندازی میزند: با یک رئیس جمهور اصلاحطلب، مبارزه برای براندازی سختتر میشود، زیرا در مراحل پیشرفتهٔ براندازی، تشخیص خودی از ناخودی در سطح مدیران نظام سخت خواهد شد.
۴. اگر رهبر از اشتباهاتش پوزش بخواهد و بگوید که راه تازهای را آغازیده، یعنی میخواهد وارد مسیر عقلانی شود، یعنی قرار است رئیس جمهور تازه و نسبتاً مردمی روی کار بیاید، قرار است جلوی خرابکاری کفنپوشان گرفته شود، قرار است رسانهها و همچنین دستگاه قضایی آزاد و مستقل باشند. آیا در این حالت رأی دادن و همکاری با او در پروژهٔ تازهٔ بازسازی ایران موجه است؟ این رهبر تا امروز دستش به خون هزاران نفر آلوده است (کمترینش در ماجرای ممنوع کردن ورود واکسن کروناست). این شخص باید به عنوان یک دیکتاتور محاکمه شود. آیا از نظر اخلاقی موجه است که اگر او قول همکاری (قطعاً نصفه و نیمه و با تضمین حفظ جایگاهش) داد، از اشتباهاتش چشم بپوشیم؟ آیا این کار ظلم و خیانت به آسیبدیدگان ظلمهای او و حکومتش و کاشتن بذر کینههای آینده (رجوع به نوشتههای شادی صدر) در دل این آسیبدیدگان نیست؟ حتماً هست.
۵. ولی به هر حال هر رهبر و رئیس حکومتی در طول دوران مسئولیتش تصمیمهای اشتباهی میگیرد و به طبیعت جایگاه خطیری که در آن است، هر تصمیم اشتباهش میتواند صدمههای جبرانناپذیری به مال و عمر و جان انسانهای زیادی وارد کند. ولی شاید در مقابل هر چنین تصمیم اشتباهی، صدها تصمیم درست هم گرفته باشد که مالها و عمرها و جانهای بسیاری را نجات داده باشد. طبیعت مسئولیتهای خطیر این است که یافتن خطاهای بزرگ در آن آسان است. آیا در نتیجه باید تقریباً همهٔ افراد در چنین مسئولیتهای بزرگی را به خاطر خطاهای خطیرشان اعدام کرد؟ احتمالاً نه.
۶. شاید حتی اگر رهبر پوزش نخواهد و ما رأی دهیم و اوضاع شبیه دولتهای ناخواستهٔ پیشین شود، باز هم رنجی که یک دولت مردمیتر از دوش مردم عادی برمیدارد آن قدر زیاد باشد که ما را به طور اخلاقی ملزم به رأی دادن کند. این چیزی است که من احتمالاً تصور دقیقی از آن ندارم. شاید یک تصمیم بیسروصدا برای بیمههای درمانی، یک ساماندهی بیسروصدا به وضع سالمندان، بازنشستگان، دانشگاهیان، پرستاران، و… (کاری که یک دولت مردمیتر میکند و یک دولت اقتدارگرا نمیکند) آن قدر رنج مردم را کم کند که رأی ندادن ما (و کمک به انتخاب یک رئیس جمهور اقتدارگرا و تندرو) از نظر اخلاقی غیرقابل قبول باشد (مثال: نوشتهٔ اول و دوم وحید کریمیپور). آیا واقعاً رئیس جمهور قدرتی برای کمکردن رنج مردم و بهترکردن شرایط زندگی آنها را در حالت فعلی با رهبر پوزش نخواستهٔ فعلی دارد؟ شاید آری، شاید نه. با رهبر پوزشخواسته چه طور؟ احتمالاً بله.
۷. بستن روزنههای امید و جوانههای براندازی در درازمدت: یک رئیس جمهور اقتدارگرا ممکن است به حدی سرکوب کند که جوانههای براندازی را بخشکاند و براندازی را دههها به عقب بیندازد. آیا واقعاً میتواند؟ احتمالاً نه، زیرا جنبش مهسا در دوران یک رئیس جمهور اقتدارگرا و حکومت یکدست رخ داد. با وجود این که شکست خورد، ولی میراث این جنبش، یعنی شکستن دیوار ترس مردم از داشتن پوشش اختیاری همچنان باقی ماند. شاید هم بله بتواند جوانهها را سرکوب کند: جنبش مهسا شکست خورد و وضعیت رهبران اپوزوسیون در آن اسفبار بود. شاید جنبش مهسا دقیقاً مثالی از ناتوانی در براندازی و خشکبودن جوانههای مقاومت بود.
۹. ولی دقیقاً به خاطر وجود رئیس جمهور مردمیتر و گسترش وزیران و مدیران رده پایین شبیه به خودش، امید (واهی) به بهتر شدن اوضاع زیر سایهٔ همین رهبر افزایش یابد و انگیزه برای براندازی کم شود. در این صورت تا ابد این نظام بیدادگر ادامه پیدا میکند و ایران هیچ گاه آزاد نمیشود و به شکوفایی نمیرسد.
نظر دیگران: * مخالف رأی دادن: آرمان امیری در کانال تلگرام مجمع دیوانگان «گزینه برای سنجش هزینه و فایدهی مشارکت انتخاباتی» (نگران چیزی است که در تاریخ ثبت میشود و نگران تصور ذهنی حکومت از پیروزی و پایداریاش است، ولی به نظر من این موضوع مهمی برای نگرانی نیست.) * موافق رأی دادن: نظر عباس عبدی در روزنامهٔ اعتماد ۲۲ خرداد «صندوق به مثابه انتخاب» (یک حدس رقتبار دربارهٔ این که شاید ارباب به ما التفاتی کرده و باید قدرش را بدانیم. این به نظر من دقیقاً یعنی ارباب کمی فیتیله را شل کرده تا حکومت بیدادگرش کمی بیشتر ادامه پیدا کند.)
نوشتهٔ زیر ترجمهٔ یکی از مقالههای دکتر ریچارد استالمن است. ریچارد متیو استالمن (Richard Matthew Stallman) برنامهنویس برجسته، عضو سابق آزمایشگاه هوش مصنوعی در دانشگاه MIT، فعال اجتماعی در زمینهٔ حقوق کاربران در دنیای دیجیتال، و بنیانگذار جنبش (و همچنین بنیاد) نرمافزارهای آزاد است.
استالمن در این مقاله یک دولت آرمانی را تصویر میکند که نسبت به حقوق شهروندانش در زمینهٔ فناوری اطلاعات آگاه و مسئول است و همچنین به داشتن کنترل دربارهٔ فناوریهای بهکاررفته در سازمانهای زیرمجموعهٔ خود اهمیت میدهد. نکتههایی که در این مقاله گفته شده، آن قدر کلی و جهانشمول است که همهٔ کشورها بتوانند آن را اجرا کنند و در عین حال آنقدر جزئی و دقیق است که بدون ابهام میتواند به قانون و دستورالعملهای اجرایی دولت تبدیل شود. همان گونه که در متن مقاله خواهیم خواند، اجرای موارد گفته شده در این مقاله فواید اقتصادی و اجتماعی زیادی را در کوتاهمدت، میانمدت، و بلندمدت هم برای دولت و هم برای شهروندان به همراه میآورد. هرچند که من هنوز دولتی را نمیشناسم که همهٔ موارد گفتهشده را اجرا کند، ولی برخی از دولتهای جهان بخشهایی از نکتههای این مقاله را اجرا میکنند یا اجرای آنها را در دست بررسی دارند.
پیشنیاز مهم برای درک اهمیت و ضرورت موارد مندرج در مقاله این است که پیش از هر چیز دربارهٔ یک موضوع مهم با نویسندهٔ مقاله به تفاهم برسیم: این که موضوع نرمافزارهای کامپیوتری تنها یک موضوع مربوط به فناوری نیست، بلکه نرمافزار در جهان امروز میتواند اهمیت اجتماعی، اخلاقی، و سیاسی نیز داشته باشد. برای درک بهتر این موضوع میتوانید مقالهٔ من را با عنوان سوءتفاهمی به نام نرمافزار در سایت میدان بخوانید.
این مقاله سیاستهایی را برای یک تلاش نیرومند و پایدار در جهت ترویج نرمافزارهای آزاد در دولت پیشنهاد میکند؛ تلاشهایی که بقیهٔ کشور را نیز در جهت آزادی نرمافزار هدایت خواهد کرد.
هدف یک دولت این است که جامعه را برای آزادی و رفاه و سعادت مردمانش سازماندهی کند. یکی از جنبههای این هدف در زمینهٔ رایانش، تشویق کاربران به استفاده از نرمافزارهای آزاد است: نرمافزارهایی که به آزادی کاربران احترام میگذارند. یک نرمافزار انحصاری (غیر آزاد) آزادی کسانی را که به کارش میبرند پایمال میکند؛ این یک مشکل اجتماعی است که دولت باید آن را ریشهکن کند.
دولت باید به خاطر حفظ استقلال رایانشی (یعنی برای داشتن حق کنترل روی رایانش داخلی خودش) بر استفاده از نرمافزارهای آزاد پافشاری کند. همهٔ کاربران شایستهٔ داشتن کنترل روی رایانش خود هستند، ولی دولت در برابر مردم مسئولیت دارد که روی رایانشی که به نمایندگی از مردم انجام میدهد کنترل داشته باشد. امروزه بیشتر فعالیتهای دولت وابسته به رایانش است، و داشتن کنترل روی این فعالیتها وابسته به داشتن کنترل روی رایانش مربوط به آنهاست. از دست دادن این کنترل برای سازمانهایی که مأموریتی حیاتی دارند، به امنیت ملی آسیب میزند.
مهاجرت سازمانهای دولتی به نرمافزار آزاد فایدههای ثانویهای هم دارد، مانند صرفهجویی اقتصادی و تشویق کسبوکارهای محلی مربوط به پشتیبانی از نرمافزار.
در این نوشته، منظور از «نهادهای دولتی» هر گونه سازمان دولتی در هر سطحی است، یعنی نهادهای عمومی مانند مدرسهها، پروژههای دولتیای که با همکاری بخش خصوصی انجام میشوند، نهادهایی که بخش عمدهٔ بودجهٔ خود را از دولت میگیرند مانند مدرسههای نمونهٔ دولتی، و شرکتهای خصوصیای که دولت کنترلشان میکند یا به آنها اجازهها یا مسئولیتهای ویژهای داده است.
آموزش
مهمترین سیاست در این زمینه مربوط به آموزش است، زیرا آموزش آیندهٔ هر کشوری را شکل میدهد:
(۱) تنها نرمافزار آزاد را آموزش دهید
فعالیتهای آموزشی، یا دستکم آنهایی که نهادهای دولتی انجامشان میدهند، باید تنها نرمافزارهای آزاد را آموزش دهند (بنابراین، هیچگاه نباید دانشآموزان را به استفاده از نرمافزارهای غیرآزاد سوق دهند)، و باید دلایل اجتماعی پافشاری بر نرمافزارهای آزاد را بیاموزانند. آموزش دادن یک نرمافزار غیرآزاد به معنی آموزش دادن وابستگی است، که متناقض با هدف مدارس است.
دولت
و جامعه
همچنین سیاستهای دولت که روی انتخاب نرمافزار برای اشخاص حقیقی و حقوقی تأثیر میگذارند نیز بسیار حیاتی هستند:
(۲) هیچگاه نرمافزارهای غیرآزاد را اجبار نکنید
قانونها و شیوهنامههای نهادهای دولتی باید جوری تغییر داده شود تا هیچ گاه الزام یا فشاری برای استفاده از نرمافزارهای غیرآزاد بر روی اشخاص حقیقی و حقوقی وارد نشود. این نهادها همچنین نباید روشهای ارتباطی و انتشاراتیای را تشویق کنند که به طور غیرمستقیم منجر به چنین چیزی شود (مانند به کاربردن مدیریت محدودیتهای دیجیتال، DRM).
(۳) تنها نرمافزارهای آزاد را توزیع کنید
هر گاه یک نهاد دولتی نرمافزاری را به عموم عرضه میکند، از جمله برنامههایی که در وبگاههای دولتی وجود دارند یا تجویز شدهاند، این نرمافزار باید به شکل آزاد منتشر شود، و باید بتوان آن را روی سیستمی که فقط نرمافزارهای آزاد دارد اجرا کرد.
(۴) وبگاههای دولتی
وبگاهها و سرویسهای تحت شبکهٔ نهادهای دولتی باید طوری طراحی شوند که کاربران بتوانند صرفاً با نرمافزار آزاد و بدون کمتر شدن امکانات با آن کار کنند.
(۵) قالبها و پروتکلهای آزاد
نهادهای دولتی باید تنها قالبهای ذخیرهسازی و پروتکلهای ارتباطیای را به کار ببرند که نرمافزارهای آزاد آنها را به خوبی پشتیبانی میکنند، و ترجیحاً جزئیات آنها نیز منتشر شده باشد. (ما در اینجا دربارهٔ استانداردها چیزی نمیگوییم، زیرا این موضوع باید دربارهٔ مواردی که استانداردی ندارند نیز برقرار باشد.) برای نمونه، آنها نباید پروندههای صوتی یا تصویری را در قالبهایی منتشر کنند که به فلشپلیر یا کُدکهای غیرآزاد وابسته باشد، و کتابخانههای عمومی نباید آثار را با مدیریت محدودیتهای دیجیتال (DRM) منتشر کنند.
برای پشتیبانی از سیاست توزیع انتشارات و آثار در قالبهای آزاد، دولت باید پافشاری کند که همهٔ گزارشهایی که برایش تهیه میشود در قالبهای آزاد تحویل داده شود.
(۶) کامپیوترها را از مجوزها جدا کنید
فروش یک کامپیوتر نباید هیچ اجباری برای خرید مجوز یک نرمافزار غیرآزاد را به دنبال داشته باشد. فروشندگان کامپبوتر باید بر اساس قانون موظف باشند که گزینهٔ خرید کامپیوتر بدون نرمافزار غیرآزاد و بدون پرداخت هزینهٔ مجوز را نیز به خریدار ارائه دهند.
اجبار در پرداخت هزینه یک مشکل ثانویه است و نباید توجه ما را از بیعدالتی اصلی منحرف کند که نرمافزار غیرآزاد و از دست رفتن آزادی با استفاده از آن است. با این وجود، اجبار ظالمانهٔ کاربران برای پرداختن این هزینه، یک مزیت اضافی ناعادلانه به برخی توسعهدهندگان نرمافزارهای انحصاری میرساند که برای آزادی کاربران بسیار زیانآور است. دولت باید جلوی این بیعدالتی را بگیرد.
خودمختاری
رایانشی
سیاستهای زیادی روی خودمختاری (استقلال) رایانش یک کشور تأثیر میگذارند. نهادهای دولتی باید کنترل روی رایانش خود را حفظ کنند و آن را به بخش خصوصی تسلیم نکنند. نکتههای زیر شامل همهٔ انواع کامپیوترها هستند، از جمله گوشیهای هوشمند.
(۷) به نرمافزارهای آزاد مهاجرت کنید
نهادهای دولتی باید به نرمافزارهای آزاد مهاجرت کنند، و نباید نرمافزارهای غیرآزاد را نصب کرده یا به استفاده از آنها ادامه دهند؛ نقض این شرط فقط باید با یک استثنای مدتدار و با یک دلیل قانعکننده ممکن باشد، و تنها یک سازمان واحد باید بتواند چنین استثناهایی را صادر کند. هدف این سازمان باید این باشد که شمار چنین استثناهایی به صفر برسد.
(۸) راه حلهای کامپیوتری آزاد را توسعه دهید
وقتی یک نهاد دولتی برای توسعهٔ یک سامانهٔ کامپیوتری پولی میدهد، قرارداد مربوطه باید بخواهد که نتیجه به شکل یک نرمافزار آزاد تحویل داده شود و در ضمن جوری طراحی شود که بتوان آن را روی یک سیستم ۱۰۰٪ آزاد اجرا کرد و توسعه داد. همهٔ قراردادها باید این موضوع را بخواهند، به طوری که اگر توسعهدهندگان این شرایط را برنیاورند پولی قابل پرداخت نباشد.
(۹) کامپیوترها را با توجه به نرمافزار آزاد انتخاب کنید
وقتی نهادهای دولتی بخواهند کامپیوترهایی بخرند یا اجاره کنند، باید مدلهایی را برگزینند که (در ردهٔ کاری خودشان) تا بیشترین حد ممکن بتوان آنها را بدون نیاز به نرمافزارهای انحصاری به کار برد. دولت باید برای هر ردهای از کامپیوترها فهرستی از مدلهایی را داشته باشد که از این نظر تأیید شدهاند. مدلهایی که برای مردم عادی هم در دسترس هستند باید نسبت به مدلهایی که فقط برای دولت در دسترساند ترجیح بیشتری داشته باشند.
(۱۰) با سازندگان کامپیوترها مذاکره کنید
دولت باید فعالانه با تولیدکنندگان کامپیوترها مذاکره کند تا مدلهایی که بدون نیاز به نرمافزارهای انحصاری کار میکنند، در همهٔ ردههای متعارف کامپیوترها در بازار موجود باشند (هم برای دولت و هم برای عموم).
(۱۱) با دولتهای دیگر همگام شوید
دولت باید کشورهای دیگر را نیز فرابخواند تا همراه یکدیگر با سازندگان کامپیوترها برای محصولات سختافزاری مناسب مذاکره کنند. قدرت چانهزنی دولتها وقتی همراه با یکدیگر عمل کنند بیشتر خواهد بود.
خودمختاری
رایانشی ۲
خودمختاری (استقلال) و امنیت رایانشی یک کشور شامل کامپیوترهایی هم هست که کارهای دولتی را انجام میدهند. به همین دلیل باید از سرویس به عنوان جایگزین نرمافزار پرهیز کرد، مگر این که سرویس را یک نهاد دولتی در همان بخش از دولت اجرا کند. سایر شیوههایی که موجب از دست رفتن کنترل دولت بر رایانش خود میشود نیز همین حکم را دارند. بنابراین:
(۱۲) دولت باید کامپیوترهایش را خودش کنترل کند
هر کامپیوتری که در دولت به کار میرود باید به همان بخشی از دولت متعلق باشد (یا اجاره داده شده باشد) که آن را به کار میبرد، و آن بخش نباید تصمیمگیری دربارهٔ حق دسترسی دیگران به کامپیوترهایش را به خارج از سازمان واگذار کند؛ از جمله حق دسترسی فیزیکی، تعمیرات و نگهداری (سختافزار یا نرمافزار)، و تصمیم دربارهٔ نوع نرمافزارهای نصبشده. کامپیوترهایی که قابل حمل نیستند همیشه باید در مکانهایی به کار بروند که دولت ساکن آنهاست (چه به عنوان مالک چه مستأجر).
بر
توسعهٔ نرمافزار تأثیر بگذارید
سیاستهای دولت روی توسعهٔ نرمافزارهای آزاد و غیرآزاد تأثیر میگذارند:
(۱۳) آزاد را تشویق کنید
دولت باید توسعهدهندگان نرمافزار را تشویق کند تا نرمافزارهای آزاد را بسازند یا بهبود دهند و آن را به عموم عرضه کنند. این کار را میتوان از جمله با معافیتهای مالیاتی و سایر تشویقهای مالی انجام داد. برعکس، چنین تشویقهایی نباید برای توسعه، توزیع، یا استفاده از نرمافزارهای غیرآزاد داده شود.
(۱۴) غیر آزاد را تشویق نکنید
به طور خاص، توسعهدهندگان نرمافزارهای غیرآزاد نباید بتوانند نسخههایی از نرمافزار خود را به مدارس «هدیه» بدهند و متناظر با قیمت نرمافزار، از معافیتهای مالیاتی برخوردار شوند. نرمافزارهای غیرآزاد در مدارس پذیرفتنی نیستند.
زبالههای
الکترونیکی
آزادی نباید موجب
تولید ناموجه زبالههای الکترونیکی شود:
(۱۵) نرمافزارهای جایگزینپذیر
بسیاری از کامپیوترهای امروزی جوری طراحی شده اند که نتوان نرمافزار پیشفرض آنها را با نرمافزارهای آزاد جایگزین کرد. بنابراین تنها راه برای آزادکردن آنها دور ریختنشان است. این فرایند برای جامعه زیانبار است.
بنابراین، باید یک ممنوعیت، یا دستکم بازدارندگی شدید از راه مالیاتگذاری زیاد، روی فروش، واردات، یا توزیع گستردهٔ کامپیوترهای نو (ولی نه دستدوم) و محصولات کامپیوتریای وجود داشته باشد که به خاطر محرمانگی رابطهای سختافزاری یا محدودیتهای ساختگی، نمیشود برای تمام یا برخی از نرمافزارهای روی آنها (که سازنده میتواند بهروز کند) نرمافزارهای جایگزین را توسعه داد، نصب کرد، یا به کار برد. این قانون از جمله شامل دستگاههایی میشود که برای نصب سیستمعاملهای جایگزین نیاز به شکستن قفل سازنده (jailbreaking) دارند یا رابطهای سختافزاری برخی از وسایل جانبی آنها محرمانه است.
بیطرفی
فناورانه
با راههایی که در این مقاله برشمرده شد، دولت میتواند کنترل رایانش خود را به دست بیاورد و شهروندان، کسبوکارها، و سازمانهای کشور را نیز برای داشتن کنترل روی رایانش خود راهنمایی کند. ولی مخالفتهایی با پیشنهادهای این مقاله وجود دارد، و استدلال آنها این است که این پیشنهادها «بیطرفی» دولت در فناوری را نقض میکنند.
ایدهٔ «بیطرفی فناورانه» این است که دولت نباید ترجیحهای دلبخواهی خود را روی مسائل مربوط به فناوری تحمیل کند. موجه بودن این ایده قابل بحث است، ولی در هر حال این موضوع محدود به موضوعاتی است که صرفاً مربوط به فناوری هستند. ولی نکتههایی که در این مقاله برشمرده شدهاند اهمیت اخلاقی، اجتماعی، و سیاسی دارند و بنابراین خارج از محدودهٔ بیطرفی فناورانه قرار میگیرند. کسانی که پیشنهاد میکنند که دولتها باید نسبت به خودمختاری یا آزادی شهروندانشان «بیطرف» باشند همان کسانی هستند که آرزو دارند تا یک کشور را تحت استیلای خود درآورند.
(*) توضیح کوتاهی دربارهٔ انتشار این نوشته: نوشتهٔ اصلی در سایت پروژهٔ گنو با پروانهٔ CC BY-ND 4.0 منتشر شده است و این ترجمه نیز با همین اجازهنامه انتشار مییابد. نسخهای از این ترجمهٔ فارسی (با تغییرات جزئی) در سایت پروژهٔ گنو نیز منتشر شده است. در اینجا پیشنهادهای مقاله با عدد نشانهگذاری شدهاند تا بهتر بتوان به آنها ارجاع داد یا دربارهٔ آنها گفتگو کرد.
تاکنون تلاشهای دولت ایران برای حفظ استقلال دادهای در موضوع پیامرسانهای اینترنتی تنها معطوف به مسدود کردن دسترسی به شبکههای خارجی و نیز حمایت از پیامرسانها و شبکههای متمرکز داخلی بوده است. چنین تلاشهایی برای ترغیب کاربران ایرانی به مهاجرت به پیامرسانهای بومی تاکنون ناموفق بودهاند و این موضوع چندان هم دور از انتظار نیست: تنها راه موفقیت برای هر شبکهٔ متمرکز این است که بخش اعظم کاربران جامعهٔ هدف عضوش شوند؛ اتفاقی که به خاطر وجود اثر شبکهای نه تنها برای شبکههای داخلی، بلکه حتی برای شبکههای تازهوارد بینالمللی با بودجههای عظیم نیز بسیار نامحتمل است؛ اوضاع برای شبکههای داخلی از این هم بدتر است، اگر بدانیم که بخشی از کاربران ایرانی (ولی قطعاً نه همهٔ آنها) اساساً نمیخواهند به شبکهای بپیوندند که دادههایش در کنترل نهادهای دولتی است.
من در این نوشته نوع متفاوتی از حمایت دولتی را پیشنهاد میکنم که مشکلات بالا را ندارد، برای همهٔ کاربران جذاب است، و در آیندهٔ بلندمدت حتی جایگزین بهتری برای شبکههای پیامرسانی کنونی است: حمایت از ساخت و گسترش شبکههای غیرمتمرکز. این شبکههای کوچک و محلی باید پروتکلها و استانداردهای یکسانی را برای انتقال پیامها به کار ببرند و به همین دلیل، با عضو شدن روی هرکدامشان باید بتوان به همهٔ کاربران شبکههای مشابه دیگر نیز پیام فرستاد؛ چیزی مانند ایمیل، ولی برای پیامرسانی. جزئیات بیشتر دربارهٔ سودمندی چنین شبکههایی را در مقالهام به نام «گفتوگویی دربارهٔ پیامرسانهای بومی» بخوانید.
شمای
کلی الگوی حمایتی
دولت
با برگزاری یک فراخوان عمومی، به همهٔ
افراد یا شرکتهایی که موارد زیر را پیاده
کنند، بستههای تشویقی (مالی
یا تسهیلاتی) ارائه
میدهد:
۱. طراحی، پیادهسازی، و اجرای زیرساخت یک شبکهٔ پیامرسانی در سمت کارساز (سرور) که یک رابط برنامهنویسی (API) باز داشته باشد، به طوری که هر کسی بتواند با پیروی از مستندات شبکه در سرور عضو شده، به آن متصل شود، و پیامرسان سازگاری برای آن طراحی و پیادهسازی کند.
۲. پیادهسازی رابط برنامهنویسی (API) برای ارتباط میانسروری، به طوری که دیگران نیز بتوانند زیرساخت مشابهی را پیادهسازی کنند تا کاربران یک سرور بتوانند به کاربران سرورهای مشابه دیگر پیام بفرستند.
۳. پیادهسازی پیامرسانهایی که بتوانند به نرمافزارهای سمت سرور متصل شده، از ویژگیهای متعارف پیامرسانهای اینترنتی پشتیبانی کنند، و نیازهای ویژهٔ کاربران ایرانی را نیز برآورند.
تبصرهها
در صورتی که هر کدام از پیادهسازیها با یک پروانهٔ نرمافزاری آزاد۱ منتشر شوند، مقدار بستهٔ تشویقی مربوط به آن دو برابر خواهد شد.
اگر پیادهسازیهای سمت سرور بتوانند به توزیع رسمی یکی از پیادهسازیهای مشابه و پرکاربرد موجود (مانند XMPP, Matrix, Tox یا Jami) افزوده شوند و آن را بهبود دهند (مثلاً برای افزایش سرعت یا پایداری یا برای افزودن ویژگیهای جانبی برای کاربران فارسیزبان)، مقدار بستهٔ تشویقی ۵۰٪ بیشتر خواهد شد (در مقابل آنهایی که زیرساخت سرور سفارشی و خودساختهای را از صفر پیاده میکنند).
اگر پیادهسازیهای سمت سرور بتوانند ویژگیهای یکی از پیادهسازیهای مشابه و پرکاربرد موجود را گسترش دهند و به عنوان بخشی از استاندارد (پروتکل) پیامرسانی غیرمتمرکز موجود در جامعهٔ میزبان پذیرفته شوند، مقدار بستهٔ تشویقی ۱۰۰٪ بیشتر خواهد شد.
مقدار بستهٔ تشویقی برای پیادهسازی پیامرسانهای تازهای که کاملاً با یکی از پروتکلهای موجود برای پیامرسانی غیرمتمرکز (مانند XMPP یا Matrix) سازگار باشند ۵۰٪ بیشتر خواهد بود (در مقابل آنهایی که به پیادهسازیهای سمت سرور سفارشی و خودساخته متصل میشوند).
انگیزهٔ
اصلی من برای تبصرههای بالا این است که
کسبوکارهای ایرانی به جای اختراع دوبارهٔ
چرخ، از زیرساختهای موجود در دنیا برای
پیامرسانی نامتمرکز کمک بگیرند؛ این
زیرساختها شامل تعاریف، پروتکلها، و
استانداردهای موجود برای پیامرسانی
غیرمتمرکز مانند XMPP یا
Matrix،
و همچنین پیادهسازیهای نرمافزاری
این استانداردها (که
با پروانههای آزاد منتشر شدهاند)
هستند.
این موضوع
به دو دلیل بسیار مفید است: (۱)
زمان لازم
برای پیادهسازی و رفع اشکال نرمافزارها
بسیار کمتر خواهد شد، و (۲)
کاربران این
نرمافزارها از همان آغاز خواهند توانست
با جامعهٔ بزرگی از کاربران دنیا (که
هماینک پیامرسانهایی سازگار با این
استانداردها را بهکار میبرند)
در ارتباط
باشند.
روشن است که پیشنهاد بالا تنها یک شمای کلی و خام برای حمایت دولتی از شبکههای غیرمتمرکز است و تنها با هدف روشنکردن جهتگیریهای مفید برای چنین حمایتی تنظیم شده است. من هیچ تجربهای در مدیریت منابع مالی یا برگزاری فراخوانهای عمومی این چنینی ندارم. هدف من از این نوشته فقط روشن کردن بخش فنی ماجراست: اینکه علیالاصول چه نوع پیشرفتهای فنیای باید تشویق شوند و وزن تشویقی مناسب برای انواع گوناگون این پیشرفتها تقریباً چه قدر باید باشد. یک برنامهٔ واقعبینانه برای این کار باید با بررسیهای بسیار دقیقتر و با درنظر گرفتن جزئیات بسیار زیاد دیگری (که در این نوشته مجال و سواد پرداختن به آنها نیست) تنظیم و اجرا شود.
۱ یک پروانهٔ (مجوز) نرمافزاری آزاد پروانهای است که در فهرست پروانههای بنیاد نرمافزارهای آزاد از آن به عنوان یک پروانهٔ آزاد (Free Software License) نام برده شده باشد.
امروز با دوست آلمانیام توی قطار حرف میزدم که بحث کشیده شده به گروههای اپوزیسیون ایرانی. بعد در کمال شگفتی من، دوستم گفت که توی یکی از کنفرانسهای یکی از این گروهها شرکت کرده! من که دهنم از تعجب باز مونده بود، (با همون دهن باز) ازش پرسیدم که چه گروهی؟ چه وقتی؟ کجا؟ و از همه مهمتر، چرا تو شرکت کردی؟!
گفت که همین یکی دو سال پیش وقتی که توی شهر فرایبورگ آلمان دانشجو بوده، یه آگهیهایی روی در و دیوار دیده از طرف یه سازمان سیاسی ایرانی که خودش رو طرفدار دموکراسی در ایران معرفی کرده. اون آگهی میگفته که بیایید در کنفرانس ما شرکت کنید. هزینهاش هم سی یورو میشه و دو روز طول میکشه و هزینهٔ رفتوآمد و اقامت هم با ما! میدونید کجا؟ پاریس! هزینهٔ سی یورو برای رفتوآمد و اقامت دوروزه در پاریس حدود یکسوم هزینهٔ ارزونترین و بیکیفیتترین تور پاریس میشه. و در نتیجه اگه چنین مسافرتی رو به هرکسی توی آلمان پشنهاد کنید، حتماً میپذیره، بهویژه این که با این کار به پیشبرد دموکراسی در ایران هم کمک کرده باشه!
خلاصه این دوست ما به نیت دیدن شهر پاریس، شرکت میکنه در اون کنفرانس برای پیشبرد دموکراسی در ایران. توی سخنرانیهای که توی اون دو روز برگزار میشه، یک خانومی صحبت میکنه و میگه که من رییسجمهور قانونی ایران هستم و در انتخابات ایران رأی آوردم و حالا رژیم ایران من رو تبعید کرده اینجا! و ما داریم مبارزه میکنیم که برگردیم و برای مردم ایران آزادی بیاریم. همهٔ این حرفها رو هم در حالی میگفته که درهای سالن سخنرانی قفل بوده و هیچ کس نمیتونسته از اونجا خارج بشه! و این موضوع بهویژه برای دوست آلمانیمون با عادتهای امنیتی معمول بین آلمانیها، منجر به این شده که تمام مدت دم در بایسته که اگر اتفاق ناگواری افتاد، نخستین کسی باشه که بتونه از اونجا خارج بشه!
شک من وقتی به یقین تبدیل شد که اسم اون خانوم رو ازش پرسیدم. وقتی نام آشنای «رجوی» رو شنیدم، فهمیدم که چیزهایی که دربارهٔ کنفرانسهای مجاهدین خلق خونده بودم، نهتنها دروغ نبود، بلکه خیلی گستردهتر از اونی بود که من فکر میکردم. دوستم گفت که از دانشگاهشون که حدود ۴۵۰۰ تا دانشجو داره، سه تا اتوبوس دانشجو در اون برنامه شرکت کردن. از این به بعدش رو داشتیم با هم به سمت مؤسسه دوچرخهسواری میکردیم که من سوار بر دوچرخه ازش پرسیدم که دقیقاً چه کسی یا کسانی این برنامه رو توی دانشگاهتون تبلیغ میکردن. و اون گفت که یک سری دانشجوی ایرانی بودن که آگهیها رو پخش میکردن.
نیازی به گفتن نداره که من براش یه سخنرانی طولانی کردم که این گروهی که تو براشون نقش سیاهیلشکر رو بازی کردی کی هستن و تا حالا چه کارهایی کردن و الان هم چهقدر بین مردم ایران محبوب هستن. راستش فکر کنم یه کم زیادهروی کردم و باعث شدم که اون دوستم به خاطر کارش کمی جلوی من شرمنده بشه. ولی متأسفم که دست خودم نبود.
همین! حرف دیگهای ندارم. قضاوت دربارهٔ این قضیه با خودتون.