ماستدون یک شبکهٔ اجتماعی تازه و خیلی شبیه به توییتر است—شبکهای برای نوشتههای کوتاه، برای پیگیری نوشتههای دیگران، دارای هشتگها، و امکاناتی از این قبیل. ولی ماستدون خیلی بهتر از توییتر است، نه فقط برای این که هیچ تبلیغی ندارد و نوشتهها را صرفاً با ترتیب زمانی به شما نشان میدهد، هر چند که اینها هم به بهتربودنش ضرری نمیزنند!
برتری واقعی ماستدون نسبت به توییتر این است که ماستدون یک ماشین عصبیکردن مردم نیست که نگذارد ما کسانی را که دیدگاهی مخالف ما دارند، به شکل انسانهای واقعی و شایستهٔ درک و همفکری ببینیم.
برای توضیح این که ماستدون چهقدر بهتر است، من در اینجا سه نمونه میآورم که ماستدون چهطور بهتر است، و در پایان هم خواهم گفت که ماستدون چرا بهتر است.
از ریتوییت کردن تا بازبوقیدن
یکی از خطرناکترین بخشهای توییتر وقتی است که مردم نوشتهای را ریتوییت میکنند که به نظرشان احمقانه، اهانتآمیز، یا فجیع است، و در بالای آن توییت پیغام کوتاهی مینویسند تا «دشمن»شان را رسوا کند. با گذشت زمان، این کار باعث میشود که همهٔ طرفهای درگیر دربارهٔ آن موضوع، تنها یک تصویر غیرواقعی و کاریکاتورگونه از طرف مقابلشان را ببینند که تنها نشاندهندهٔ بدترین ویژگیهای آنهاست. (این پدیدهٔ دستچینکردن بدترین بخشهای طرف مقابل مستقل از توییتر هم وجود دارد، ولی توییتر بسیار بسیار بدترش میکند.)
ماستدون چگونه این مشکل را حل کرده؟ خیلی ساده، ماستدون ریتوییت ندارد، به جایش «بازبوقیدن» دارد. بازبوقیدن خیلی شبیه ریتوییتکردن است، ولی با یک فرق اساسی: شما نمیتوانید نظر خودتان را بالای نوشتهٔ اصلی بنویسید. این یعنی شما نمیتوانید نوشتهٔ فجیعی را به اشتراک بگذارید و بالایش بنویسید که آن نوشته چهقدر فجیع است—تنها کاری که میتوانید بکنید به اشتراک گذاشتن بدون نظر خودتان است. از این گذشته، نام این کار—«بازبوقیدن»—چیزی را به یاد ما میآورد که توییتر میخواهد ما متوجهش نشویم: این که «بازبوقیدن» چیزی که ما مخالفش هستیم، در نهایت به آن چیز تریبون و توجه بیشتری میدهد، نه کمتر.
در نتیجه، کاربران ماستدون تقریباً هیچ وقت برای نشاندادن غلط بودن یک نوشته، آن را به اشتراک نمیگذارند. مشکلی هم با سیل پیگیریکنندگانی که به حساب نویسندهٔ اصلی سرازیر میشوند پیش نمیآید.
ماستدون محلی است (ولی همزمان جهانیست)
در توییتر، همهٔ کاربران دنیا روی دقیقاً یک پلتفرم هستند، با یک مجموعهٔ ثابت از سیاستهای مدیریتی که روی همهٔ گروههایی که در آن هستند اعمال میشود. اگر حساب کاربری شما در توییتر تعلیق شود، شما از کل توییتر تعلیق شدهاید.
در ماستدون، شما عضو چیزی به نام ماستدون نمیشوید. به جایش شما عضو یکی از «سرور»های ماستدون میشوید. احتمالاً سرور شما چند صد کاربر داشته باشد و یک یا دو مدیر؛ دقیقاً تعدادی که با آن همچنان میتوان گفتگوها را متمدنانه ادامه داد بی آن که وارد بحثهای بیپایان دربارهٔ قانونهای مدیریتی بشویم. در ضمن، از آنجا که شما علاوه بر فهرست پیگیریهای خودتان، یک «فهرست نوشتههای محلی» هم دارید، سرور شما حس یک خانهٔ مشترک به شما میدهد. با وجود سرورهای متعدد، اختیار با شماست: اگر از سیاستهای مدیریتی یا فضای حاکم بر کاربران یک سرور خوشتان نیامد، همیشه میتوانید سرور دیگری پیدا کرده و حسابتان را به آنجا منتقل کنید.
روش بالا به زیبایی مشکل بزرگ توییتر دربارهٔ مدیریت کاربرانش را حل میکند. همزمان با رشد شبکه، تعداد مدیران ماستدون نیز به طور طبیعی رشد میکند. ولی با این وجود، مدیران در ماستدون همچنان به تعداد نسبتاً کمی از کاربران همبستگی (و پاسخگویی) دارند.
واضح است که اگر فقط میتوانستید با چند صد نفری ارتباط داشته باشید که عضو سرور شما هستند، ماستدون چیز مزخرفی میشد، و ماستدون به هیچ وجه چنین محدودیتی ندارد. شما میتوانید با هر کسی روی هر سروری که باشد ارتباط داشته باشید. تنها فرقش این است که اگر شما با کاربران سرورهای دیگر مشکلی داشتید، شکایت شما به مدیران سرورهای آنها فرستاده میشود، نه مدیر سرور خودتان.
ولی آیا کسی نمیتواند سروری بسازد که همه جور مطالب فجیعی روی آن منتشر میشود و کاربرانش اعضای سرورهای دیگر را اذیت میکنند؟ بله همه میتوانند چنین کاری کنند، ولی ماستدون هم به شما و هم به مدیر سرورتان امکان میدهد تا چنین سرورهایی را به تمامی مسدود کنید. اگر یک سرور کاربران خودش را کنترل نکند، به احتمال زیاد سرورهای دیگر ارتباطشان را با آن قطع میکنند—یا دستکم ارتباطش فقط به سرورهای دیگری مشابه خودش محدود میماند.
محیط کاربریای که رفتار مسئولانه را تشویق میکند
محیط کاربری ماستدون یک ویژگی خیلی واضح را به کاربر ارائه میدهد که با آن میتوان بخشهایی از یک نوشته را پشت یک «هشدار محتوا» پنهان کرد. این هشدار تنها وقتی برداشته میشود که خواننده خودش بخواهد محتوای پشت هشدار را ببیند. این یک روش خیلی خوب برای پنهان کردن آخرین خط یک جوک یا پیشگیری از لو رفتن یک داستان است. از اینها مهمتر، با آن میتوان موضوعات حساسیتبرانگیز مانند نوشتههای سیاسی را پنهان کرد.
موضوع اصلی این ویژگی «کنترل» است. فرایند علامت گذاشتن روی نوشتههای سیاسی و اختیار دادن به خواننده برای دیدن یا ندیدن نوشتهها باعث میشود که کنترل در دست او باشد؛ شاید او بخواهد نوشتههای سیاسی را بخواند؛ خیلیها میخواهند. ولی اگر نخواهد (یا الان نخواهد)، این کنترل را دارد که آن نوشتهها را نبیند. و در ضمن این تنها روشی نیست که محیط کاربری ماستدون با آن کنترل را به دست کاربر میدهد؛ مثلاً در ماستدون گزینههای بسیار متنوع و قدرتمندی برای پنهان کردن بوقها بر اساس کلیدواژههایی است که شما تعریف میکنید. به این ترتیب شما راهی دارید که همزمان با پیگیری یک کاربر، مجبور نباشید هر چیزی را که او مینویسد ببینید.
البته به کار بردن چنین ویژگیهایی به فرهنگ حاکم بر کاربران بستگی دارد؛ این که کاربری نوشتهٔ سیاسی خودش را پنهان کند به این بستگی دارد که به نظر او بحثهای سیاسی چهقدر آزاردهندهاند و آیا او میخواهد به خوانندگان کنترل روی خواندن یا نخواندن آن نوشتهها را بدهد یا نه. ولی فناوری میتواند با طراحی رابطهای کاربری کاربران را به سمت چنین فرهنگی بکشاند، و چنین فرهنگی همین حالا بین کاربران ماستدون جا افتاده است.
ولی چرا؟ توییتر با عصبانی کردن کاربران تجارت میکند؛ ماستدون از اساس تجاری نیست
توییتر شرکتی است که با نمایش تبلیغات پول در میآورد (یا دستکم تلاش میکند که پول دربیاورد). برای افزایش درآمدش از تبلیغات، آنها باید شما را هر چهقدر که ممکن است بیشتر روی توییتر نگه دارند، و این یعنی باید مطالبی که به شما نشان میدهند هر چه بیشتر شما را مشغول و درگیر کند.
ولی نکته این جاست که مشغولکنندهترین توییتها معمولاً آنهاییاند که از همه بیشتر خوانندگان را عصبانی یا برانگیخته میکنند. هر توییتی که مردم بیشتر رویش کلیک کنند یا دربارهاش حرف بزنند—حتی اگر حرفشان این باشد که طرف مقابل چهقدر بد است—دقیقاً توییتی است که کاربران را بیشتر روی توییتر نگه میدارد تا بیشتر تبلیغ ببینند. عصبانی شدن مردم برای درآمد توییتر خوب است.
برای همین است که محیط حاکم بر کاربران توییتر الان—و احتمالاً هیچ وقت—به اندازهٔ محیط ماستدون سالم نیست. نوآوریهای ماستدون از نظر فناوری چندان مهم نیستند (بله، چیزهای فنی جالبی در ماستدون هست، ولی چیزی نیست که توییتر نتواند مشابهش را بسازد). دلیل برتریهای ماستدون نسبت به توییتر این است که از نظر توییتر این چیزها برتری نیستند. هر چیزی که باعث شود مردم کمتر توییتهای نفرتانگیز دشمنانشان را با عصبانیت ریتوییت کنند، از نظر توییتر ضرر است، به همین سادگی.
و البته توییتر اختیار زیادی هم در این باره ندارد. حتی اگر آنها بخواهند درآمد تبلیغاتیشان را فدا کنند تا کیفیت گفتگوها را بالاتر ببرند، به احتمال زیاد نمیتوانند. توییتر یک شرکت سهامی عام است که با پول سرمایهگذارها گردانده میشود؛ بنابراین فشار بسیار زیادی روی آنهاست تا هر چه بیشتر برای سرمایهگذارانشان پول دربیاورند. تویتتر نمیتواند و نخواهد توانست در درازمدت درآمد تبلیغاتیاش را فدای چیز دیگری کند.
از طرف دیگر ماستدون انگیزهٔ تجاری ندارد و نخواهد داشت. در بالاترین سطح، ماستدون یک پروژهٔ کوچک نرمافزار آزاد است که به کمک سایت پیتریان پولش را درمیآورد. دلیل این که ماستدون میتواند کوچک باقی بماند این است نمیخواهد یک شبکهٔ متمرکز بسازد. بزرگترین بخش کار را هزاران مدیر سیستم انجام میدهند که در سراسر دنیا پراکندهاند و هرکدام یک سرور ماستدون با چندده یا چندصد کاربر را اداره میکنند. چنین کاری اتفاقاً مقرون به صرفه است، زیرا نگهداری یک سرور کوچک تنها چند دلار در ماه هزینه دارد، و همزمان کار جذابی هم هست: این کار اختیار زیادی به صاحب سرور میدهد، از جمله جایگاه ویژهای برای کمک به ساخته شدن یک جامعهٔ کاربری کوچک و سالم. در ماستدون کل مجموعه بر اساس انگیزههای معقولی کار میکنند.
عضو شدن
اگر همهٔ چیزهایی که گفته شد به نظر شما جذاب است، توصیه میکنم که ماستدون را امتحان کنید. ماستدون بیعیب و نقص نیست، و اگر شما کاربر جدی توییتر باشید شاید نتواند جای توییتر را کاملاً برایتان پرکند—حتی اگر تنها دلیلش این باشد که کسانی که شما دوست دارید پی بگیرید (هنوز) عضوش نشدهاند. ولی جامعهٔ کاربری ماستدون واقعاً خوب است و به سرعت دارد بزرگتر میشود. برای من از وقتی واردش شدم تجربهٔ بسیار لذتبخشی بوده. اگر خواستید عضو شوید، سایت اصلی ماستدون، joinmastodon.org، پر از اطلاعات مفید است.
لازم نیست برای آغاز کار با ماستدون همهٔ جزئیاتش را یاد بگیرید، ولی اگر دلتان بخواهد کمی بیشتر بدانید، یک راهنمای مفید (به فارسی) در ویکیکتاب برایش وجود دارد. وقتی به مرحلهای رسیدید که باید سروری برای عضویت انتخاب کنید، میتوانید از ابزاری که سایت instances.social فراهم کرده کمک بگیرید.
پیشنهاد من این است که ابزار یافتن سرورهای ماستدون را به کار ببرید و چند سرور نسبتاً کوچک را انتخاب کنید. سپس روی آنها کلیک کنید و ببینید فرهنگ و سیاستهای مدیریتیشان چگونه است. شاید هم بد نباشد که نگاهی به نوشتههای عمومی آن سرور بیندازید تا حسی از فضای کلی حاکم بر آنها دستتان بیاید. آن وقت میتوانید یکی از سرورها را انتخاب کنید—و البته میتوانید بعداً نظرتان را عوض کنید.
این مطلب ترجمهای است از نوشتهٔ Daniel Sockwell به نام Mastodon Is Better than Twitter: Elevator Pitch تغییرهای جزئی در این ترجمه نسبت به نوشتهٔ اصلی با نویسنده هماهنگ شده است. |