بچه که بودم فکر میکردم «وی» (همون vey، بر وزن لی در بازی لیلی) یه آدمه! توی اخبار همش میگفت: «وی اظهار داشت…» یا «وی به خبرنگاران گفت…» من تو عالم بچگی خیلی به جزئیات اخبار دقت نمیکردم. فقط جسته و گریخته میشنیدم که یکی درمیون داره دربارهٔ آقا یا خانم «وی» حرف میزنه. البته بیشتر حدس میزدم که «وی» آقا باشه، آخه خیلی وقتها وسط جنگها هم دربارهش صحبت میشد. این آقای «وی» همیشه بود و من هم هیچ وقت برام مهم نبود که بدونم کیه یا حتی عکسش رو ببینم.
تا این که یه روز داشت اخبار علمی فرهنگی هنری پخش میکرد. خبر دربارهٔ نمایشگاه آثار خطاطی یه بنده خدایی بود. مجری اخبار بعد از چند جمله گفت: «وی دربارهٔ آثار بهنمایشگذاشتهشدهٔ خودش اظهار داشت…» و درست همون لحظه یه نفری رو وسط یه نمایشگاه هنری نشون داد. من خیلی اتفاقی داشتم از کنار تلویزیون رد میشدم که یههو میخکوب شدم! آقاهه پست یه میز نشسته بود و داشت خط مینوشت! خودش بود! بعد از مدتها «وی» رو داشتم میدیدم! یه آقای میانسالی بود با پیرهن مردونهٔ چهارخونه و با یه ریش ستّاری! با خودم گفتم «عجب! پس وی که این همه حرفش هست اینه!»
بعد چند لحظهٔ خاطرهٔ مبهم و پیوستهٔ همهٔ خبرهایی که توشون همین آقا دربارهٔ مسائل مختلف اظهار نظری کرده بود از ذهنم گذشت. یه خورده برام عجیب بود. آخه این آقا با این قیافهٔ اتوکشیدهاش اصلاً بهش نمیاومد که تو کار جنگ هم باشه. ولی آدمیزاده دیگه، من چه میدونستم…
خیلی گل بودی :*