رأی بدهیم یا رأی ندهیم – نسخهٔ ۲

این جا جمع‌بندی و فکرهای بیشترم را در ادامهٔ نوشتهٔ پیش می‌نویسم.

فایدهٔ رأی دادن این است:

  • بهبود مقطعی و کوچک‌مقیاس وضع زندگی و معیشت مردم داخل ایران، تا جایی که تداخلی با اهداف حکومت پیدا نکند (مورد ۶ از نوشتهٔ پیش): شاید رنجی که یک دولت مردمی‌تر از دوش مردم عادی برمی‌دارد آن قدر زیاد باشد که ما را به طور اخلاقی ملزم به رأی دادن کند. این چیزی است که من احتمالاً تصور دقیقی از آن ندارم. شاید یک تصمیم بی‌سروصدا برای بیمه‌های درمانی، یک سامان‌دهی بی‌سروصدا به وضع سالمندان، بازنشستگان، دانشگاهیان، پرستاران، و… (کاری که یک دولت مردمی‌تر می‌کند و یک دولت اقتدارگرا نمی‌کند) آن قدر رنج مردم را کم کند که رأی ندادن ما (و کمک به انتخاب یک رئیس جمهور اقتدارگرا و تندرو) از نظر اخلاقی غیرقابل قبول باشد (مثال: نوشتهٔ اول و دوم وحید کریمی‌پور).

× چیزی که پیش‌تر حدس می‌زدم که رأی دادن به آن کمک کند، امکان ساخته شدن جوانه‌های مقاومت و انقلاب در آینده بود (مورد ۷ و ۸ از نوشتهٔ پیش). الان ولی فکر می‌کنم که این موضوع کاملاً خارج از حیطهٔ اختیارات رییس جمهور است: تصمیم‌گیری برای دستگیری اعضای گروه‌های مردم‌نهاد (نمونه‌هایی مانند فعالان محیط زیستی یا جمعیت‌های خیریه) مستقیماً در اختیار سپاه و قوهٔ قضاییه و سازمان‌های اطلاعاتی فراتر از قوهٔ مجریه است. حتی اگر رییس‌جمهور تأثیر مثبت بسیار کمی روی اقتصاد و آزادی‌های اجتماعی داشته باشد، روی شکل‌گیری و شکوفایی جوانه‌های مردمی برای مقاومت و براندازی، یا روی خفه‌کردن این جوانه‌ها کوچک‌ترین اختیار و نقشی ندارد.

پیش از این که دربارهٔ رأی ندادن بنویسم، لازم است که چشم‌اندازی را برای براندازی ترسیم کنم. چشم‌انداز من برای براندازی چیزی است که در این نوشته از آقای ابوالفضل رحیمی شاد ترسیم شده است (پیشنهاد می‌کنم کل نوشته را بخوانید): فشار مردمی به صاحب‌نظران و روشن‌فکران «که از توان و ظرفیت لازم برای رهبری برخوردارند» برای ورود به میدان براندازی، و پافشاری به آن‌ها برای «طراحی و معرفی الگوهای جایگزین [برای حکومت فعلی] و توافق بر سر الگویی که انطباق بیشتر با نظرات و مطالبات مردم» داشته باشد. «این اتفاق وقتی با تداوم اعتراضات و پافشاری مردم برای تغییر نظام سیاسی همراه شود به تدریج باعث تضعیف انگیزه سرکوب در نیروهای نظامی و امنیتی خواهد شد. […] درصورت تداوم اعتراضاتی که مطالبه آنها تغییر در نظام سیاسی است وقتی متوجه جدیت و خواست و اراده بازگشت ناپذیر مردم بشوند جبهه شان تغییر خواهد کرد و با گذشت زمان به صفوف مردم خواهند پیوست.» این کار گفتنش بسیار بسیار آسان‌تر از انجام دادنش است، ولی تنها راهی است که می‌توانم تصور کنم.

حالا با توجه به این چشم‌انداز من برای براندازی، ضرر رأی دادن این است:

  • با یک رئیس جمهور اصلاح‌طلب یا کمی مردمی‌تر، اقتدارگران دوباره با هم متحد می‌شوند و تا حد زیادی اختلاف‌های داخلی بین خود را کمرنگ می‌کنند تا با اقدامات محدود قوهٔ مجریه برای بهبود زندگی مردم، که در حکم دست‌درازی قوهٔ مجریه به منافع خودشان است، مقابله کنند. ولی اگر دولت به اقتدارگرایان برسد، همهٔ مسئولیت وضع نابه‌سامان فعلی هم به گردن خودشان می‌افتد و در مبارزه‌های داخلی در تقسیم قدرت، خودشان نقش افشاگر را برای فسادها و ناکارامدی‌های یکدیگر بازی می‌کنند و بخشی از بار را از دوش خبرنگاران مستقل برمی‌دارند و قانع کردن مردم عادی برای پیوستن به انقلاب در آینده آسان‌تر می‌شود.
  • به خاطر وجود رئیس جمهور مردمی‌تر، انرژی ارزشمند فعالان اجتماعی که می‌توانست صرف هدف بلندمدت‌تری مثل آزادی ایران از راه براندازی حکومت شود، در راه مبارزه‌های داخلی با نیروهای فراتر از قوهٔ مجریه فرسوده می‌شود. تصور می‌کنم که کل قوهٔ مجریه و تمام کارگزاران رسمی‌اش به اندازهٔ یک‌صدم نهادهایی مانند سپاه و قوهٔ قضاییه و گروه‌های کفن‌پوشان، بالاروندگان از دیوار سفارت‌خانه‌های خارجی، و شعارنویسان روی موشک‌ها، قدرت ندارند. به همین دلیل مطلوب‌تر می‌بینم که این توان ارزشمند همهٔ فعالان اجتماعی و متخصصان، بیهوده در مبارزهٔ داخلی به هدر نرود و به جایش، صرف نهادسازی و تقویت شبکه‌های مردمی برای فردای پس از حکومت باشد.
  • رأی دادن و تن دادن به نتیجهٔ آن، یعنی تلاش برای اصلاح جزئی و تدریجی، مستلزم همکاری و فرض کردن جایگاه فعلی کسانی است که دستشان به خون هزاران ایرانی آلوده است. این افراد در واقع باید برای فجایعی که تا امروز برای ایران مرتکب شده‌اند محاکمه شوند. همکاری با آن‌ها به معنی کاشت بذر کینه در دل تمام آسیب‌دیدگان از حکومت است. این نادیده‌انگاری حقوق این آسیب‌دیدگان، می‌تواند در آینده به فجایع بیشتری بینجامد.

رأی بدهیم یا ندهیم

رأی بدهیم یا ندهیم

همه چیز از این جا شروع شد:

و به این جا رسید:

و حالا قرار است این کار را انجام بدهم. نظرهای پراکندهٔ خودم را که بعضاً با یکدیگر متناقض هم هستند، با شماره این جا می‌نویسم. وقتی همه را کنار هم می‌بینم، بهتر می‌توانم فکر کنم و به جمع‌بندی برسم.

۱. من فقط وقتی رأی می‌دهم که رهبر نظام یک سخنرانی یا نامهٔ سرگشاده خطاب به ملت منتشر کند و در آن از اشتباهات گذشته‌اش در نادیده‌گرفتن خواست مردم در تعیین سرنوشت خودشان پوزش بخواهد، و اعلام کند که می‌خواهد راه تازه‌ای را بیاغازد. در غیر این صورت، می‌دانم که حتی اگر نامزد مورد حمایت اصلاح‌طلبان رئیس جمهور شود، درست مثل همهٔ دولت‌های ناخواستهٔ پیش، کفن‌پوشان، بالاروندگان از دیوار سفارت‌خانه‌های خارجی، و شعارنویسان روی موشک‌ها، همه با اشاره یا تأیید ضمنی همین رهبر، هر ۹ روز یک بحران تازه می‌آفرینند و اجازهٔ پیشرفت هیچ کاری را به رئیس جمهور و همراهانش نمی‌دهند. حالا که قرار نیست کاری از پیش برود، بگذار رأی ندهیم تا دولت به خودشان برسد: همهٔ مسئولیت هم به گردن خودشان می‌افتد و در مبارزه‌های داخلی خودشان در تقسیم قدرت، خودشان نقش افشاگر را برای فسادها و ناکارامدی‌های یکدیگر بازی می‌کنند و بخشی از بار را از دوش خبرنگاران مستقل برمی‌دارند.

۲. ولی هدف از رأی ندادن چیست؟ بله، هدف نهایی کمک به براندازی نظام و در نتیجهٔ آن برچیدن بساط فساد و بیداد و هدررفت زندگی ارزشمند مردم و نابودی محیط زیست ایران است. ولی رأی ندادن چگونه به این هدف کمک می‌کند؟ هرچند به خودی خود کمکی نمی‌کند، ولی شاید جلوی ضرری را بگیرد و براندازی را از این که هست سخت‌تر هم نکند؛ اما فقط شاید! برای استفاده از این دلیل یا توجیه برای رأی ندادن، دست‌کم باید دورنمایی از راهکار براندازی مشخص باشد. چیزی شبیه چنین راه‌کاری که ابوالفضل رحیمی شاد در بخش دوم و سوم این نوشته (که الان پیداش نمی‌کنم) گفته. باید دست‌کم یک راه‌کار براندازی واقع‌بینانه داشت و نشان داد که رأی ندادن به آن راه‌کار کمک می‌کند.

۳. یکی از ضررهایی که رأی دادن به براندازی می‌زند: با یک رئیس جمهور اصلاح‌طلب، مبارزه برای براندازی سخت‌تر می‌شود، زیرا در مراحل پیشرفتهٔ براندازی، تشخیص خودی از ناخودی در سطح مدیران نظام سخت خواهد شد.

۴. اگر رهبر از اشتباهاتش پوزش بخواهد و بگوید که راه تازه‌ای را آغازیده، یعنی می‌خواهد وارد مسیر عقلانی شود، یعنی قرار است رئیس جمهور تازه و نسبتاً مردمی روی کار بیاید، قرار است جلوی خرابکاری کفن‌پوشان گرفته شود، قرار است رسانه‌ها و همچنین دستگاه قضایی آزاد و مستقل باشند. آیا در این حالت رأی دادن و همکاری با او در پروژهٔ تازهٔ بازسازی ایران موجه است؟ این رهبر تا امروز دستش به خون هزاران نفر آلوده است (کمترینش در ماجرای ممنوع کردن ورود واکسن کروناست). این شخص باید به عنوان یک دیکتاتور محاکمه شود. آیا از نظر اخلاقی موجه است که اگر او قول همکاری (قطعاً نصفه و نیمه و با تضمین حفظ جایگاهش) داد، از اشتباهاتش چشم بپوشیم؟ آیا این کار ظلم و خیانت به آسیب‌دیدگان ظلم‌های او و حکومتش و کاشتن بذر کینه‌های آینده (رجوع به نوشته‌های شادی صدر) در دل این آسیب‌دیدگان نیست؟ حتماً هست.

۵. ولی به هر حال هر رهبر و رئیس حکومتی در طول دوران مسئولیتش تصمیم‌های اشتباهی می‌گیرد و به طبیعت جایگاه خطیری که در آن است، هر تصمیم اشتباهش می‌تواند صدمه‌های جبران‌ناپذیری به مال و عمر و جان انسان‌های زیادی وارد کند. ولی شاید در مقابل هر چنین تصمیم اشتباهی، صدها تصمیم درست هم گرفته باشد که مال‌ها و عمرها و جان‌های بسیاری را نجات داده باشد. طبیعت مسئولیت‌های خطیر این است که یافتن خطاهای بزرگ در آن آسان است. آیا در نتیجه باید تقریباً همهٔ افراد در چنین مسئولیت‌های بزرگی را به خاطر خطاهای خطیرشان اعدام کرد؟ احتمالاً نه.

۶. شاید حتی اگر رهبر پوزش نخواهد و ما رأی دهیم و اوضاع شبیه دولت‌های ناخواستهٔ پیشین شود، باز هم رنجی که یک دولت مردمی‌تر از دوش مردم عادی برمی‌دارد آن قدر زیاد باشد که ما را به طور اخلاقی ملزم به رأی دادن کند. این چیزی است که من احتمالاً تصور دقیقی از آن ندارم. شاید یک تصمیم بی‌سروصدا برای بیمه‌های درمانی، یک سامان‌دهی بی‌سروصدا به وضع سالمندان، بازنشستگان، دانشگاهیان، پرستاران، و… (کاری که یک دولت مردمی‌تر می‌کند و یک دولت اقتدارگرا نمی‌کند) آن قدر رنج مردم را کم کند که رأی ندادن ما (و کمک به انتخاب یک رئیس جمهور اقتدارگرا و تندرو) از نظر اخلاقی غیرقابل قبول باشد (مثال: نوشتهٔ اول و دوم وحید کریمی‌پور). آیا واقعاً رئیس جمهور قدرتی برای کم‌کردن رنج مردم و بهترکردن شرایط زندگی آن‌ها را در حالت فعلی با رهبر پوزش نخواستهٔ فعلی دارد؟ شاید آری، شاید نه. با رهبر پوزش‌خواسته چه طور؟ احتمالاً بله.

۷. بستن روزنه‌های امید و جوانه‌های براندازی در درازمدت: یک رئیس جمهور اقتدارگرا ممکن است به حدی سرکوب کند که جوانه‌های براندازی را بخشکاند و براندازی را دهه‌ها به عقب بیندازد. آیا واقعاً می‌تواند؟ احتمالاً نه، زیرا جنبش مهسا در دوران یک رئیس جمهور اقتدارگرا و حکومت یک‌دست رخ داد. با وجود این که شکست خورد، ولی میراث این جنبش، یعنی شکستن دیوار ترس مردم از داشتن پوشش اختیاری همچنان باقی ماند. شاید هم بله بتواند جوانه‌ها را سرکوب کند: جنبش مهسا شکست خورد و وضعیت رهبران اپوزوسیون در آن اسف‌بار بود. شاید جنبش مهسا دقیقاً مثالی از ناتوانی در براندازی و خشک‌بودن جوانه‌های مقاومت بود.

۸. شاید اگر رئیس جمهور مردمی‌تری روی کار بیاید، جوانه‌های مقاومت بیشتری شکل بگیرد که در آینده بتواند براندازی کند. (گفتگوی ماکس پلانک و ورنر هایزنبرگ در کتاب جزء و کل، بیانیه ۱۳ میرحسین موسوی)

۹. ولی دقیقاً به خاطر وجود رئیس جمهور مردمی‌تر و گسترش وزیران و مدیران رده پایین شبیه به خودش، امید (واهی) به بهتر شدن اوضاع زیر سایهٔ همین رهبر افزایش یابد و انگیزه برای براندازی کم شود. در این صورت تا ابد این نظام بیدادگر ادامه پیدا می‌کند و ایران هیچ گاه آزاد نمی‌شود و به شکوفایی نمی‌رسد.

نظر دیگران:
* مخالف رأی دادن: آرمان امیری در کانال تلگرام مجمع دیوانگان «گزینه برای سنجش هزینه و فایده‌ی مشارکت انتخاباتی» (نگران چیزی است که در تاریخ ثبت می‌شود و نگران تصور ذهنی حکومت از پیروزی و پایداری‌اش است، ولی به نظر من این موضوع مهمی برای نگرانی نیست.)
* موافق رأی دادن: نظر عباس عبدی در روزنامهٔ اعتماد ۲۲ خرداد «صندوق به مثابه انتخاب» (یک حدس رقت‌بار دربارهٔ این که شاید ارباب به ما التفاتی کرده و باید قدرش را بدانیم. این به نظر من دقیقاً یعنی ارباب کمی فیتیله را شل کرده تا حکومت بیدادگرش کمی بیشتر ادامه پیدا کند.)

داستان گیرافتادن من در نرم‌افزارهای آزاد

با دوستی حرف می‌زدم و او داستان بسیار طولانی و جذابش را برایم گفت که چه طور به جنبش نرم‌افزارهای آزاد علاقه‌مند شد. یادم افتاد که من هم داستانی دارم. قرار نیست حتماً داستان خارق‌العاده‌ای باشد و هوش از سر کسی بپراند. ولی دانستن دربارهٔ چنین داستان‌هایی، چیزهای زیادی را برای ادامهٔ این راه روشن می‌کند.

من حتی پیش از این که نرم‌افزار آزادی شوم، به نرم‌افزار علاقه داشتم. فکر می‌کنم اوایل دورهٔ راهنمایی بود که در خانه کتاب درسی کامپیوتر نظام قدیم برادر یا خواهرم را پیدا کردم. موضوع اصلی کتاب، برنامه‌نویسی به زبان بیسیک بود. این اتفاق مثلاً سال ۱۳۷۷ افتاد و بنابراین کتاب درسی مورد اشاره دست‌کم سه چهار سال قدیمی‌تر، یعنی مربوط به نیمهٔ اول دههٔ هفتاد بود. ما در آن زمان یک کامپیوتر اینتل ۴۸۶ (مونتاژ شرکت داده‌پردازی ایران) در خانه داشتیم که البته ماجرای ورودش به خانهٔ ما خودش یک داستان جداگانه است. فقط همین را بگویم که ما آن قدر پول نداشتیم که خودمان آن کامپیوتر را بخریم.

خلاصه من بودم و یک تابستان بیکاری، یک کتاب آموزش برنامه‌نویسی بیسیک، و یک کامپیوتر «مدرن» که در بین رقابت برادرها و خواهرها، گاهی اوقات در اختیار من بود.

از بیسیک شروع شد، ولی یک وقفهٔ چند ساله بینش افتاد، چون چند سالی درگیر ساخت و مونتاژ مدارهای الکترونیکی (رادیو و بی‌سیم و…) بودم. و بعد از مدتی، احتمالاً سال اول دبیرستان، به ویژوال بیسیک رسید. آن سال‌ها، بین همکلاسی‌هایم در دبیرستان من طرفدار دوآتشهٔ مایکروسافت بودم، زیرا محیط برنامه‌نویسی ویژوال بیسیک ۶ به نظرم بسیار منسجم و رویایی و کاربرپسند می‌آمد (البته تازگی دیدم که دیگرانی هم نظر مشابهی دارند).

مقدمهٔ GPL

نخستین رویایی من با نرم‌افزار آزاد در دانشگاه بود. احتمالاً سال دوم کارشناسی فیزیک در دانشگاه صنعتی شریف بودم که باید پروژهٔ درسی‌‌ای را تحویل می‌دادیم و استاد (احتمالا خانم دکتر اعظم ایرجی‌زاد) توصیه کرد که پروژه را با فارسی‌تک بنویسیم. همین فارسی‌تک راهم را برای دیدن اولین سری از نرم‌افزارهای «غیرمتعارف» باز کرد. فکر می‌کنم موقع نصب فارسی‌تک یا شاید هم برنامهٔ GhostViewer (برنامه‌ای برای خواندن پرونده‌های پست‌اسکریپت، خروجی فارسی‌تک) بود که باید شرایط و پروانهٔ نرم‌افزار را می‌پذیرفتیم. در مورد این برنامه‌ها باید متن پروانهٔ GPL را می‌خواندیم و روی دکمهٔ I AGREE کلیک می‌کردیم. من هم مثل اغلب کاربران دیگر، هیچ وقت متن کامل پروانه را نمی‌خواندم، ولی چندین بار نخستین جمله‌های GPL اتفاقی از برابر چشمانم گذشت:

Preamble
The licenses for most software are designed to take away your freedom to share and change it. By contrast, the GNU General Public License is intended to guarantee your freedom to share and change free software–to make sure the software is free for all its users. This General Public License…

ترجمهٔ فارسی:
مقدمه
پروانه‌های اغلب نرم‌افزارها برای این طراحی شده است تا آزادی شما برای اشتراک‌گذاری و تغییر آن را از شما بگیرد. درست برعکس، پروانهٔ عمومی همگانی گنو می‌خواهد آزادی شما برای اشتراک‌گذاری و تغییر نرم‌افزار آزاد را تضمین کند–برای اطمینان از این که نرم‌افزار برای همهٔ کاربرانش آزاد باشد. این پروانهٔ عمومی همگانی…

واقعاً خوشحالم که پروانهٔ گنو با چنین بندی آغاز می‌شود. اگر این چند جمله در آغاز متن GPL نبود،‌ شاید من هیچ گاه در راه آزادی نرم‌افزار و سایر آزادی‌های دیجیتال پا نمی‌گذاشتم. این مقدمهٔ GPL حتی ارزش حقوقی‌ای هم ندارد (متن حقوقی و دقیق پروانهٔ GPL در بخش بعدی آغاز می‌شود). ولی الان می‌فهمم که تصمیم برای گنجاندن این مقدمه در متن پروانه، از چه بینش عمیق و نبوغ سرشاری سرچشمه می‌گیرد.

احتمالاً یکی از همین بارها بود که بعد از کلیک روی I AGREE و هنگام انتظار برای نصب برنامه، در اینترنت کلمهٔ عجیب GNU را جستجو کردم. با همین جستجوهای گاه‌وبیگاه، کم کم فهمیدم که دنیایی فراتر از مایکروسافت و ویندوز هم هست، و از آن مهم‌تر، با دیدن اشاره‌هایی به فلسفه، اخلاق، آزادی و… در مقاله‌های پروژهٔ گنو، فهمیدم که موضوعاتی فراتر از فناوری هم در نرم‌افزار مهم هستند.

فیزیک محاسباتی

https://www.linux-noob.com/review/fedora/fcrh/images/fcr4.png

رخداد بعدی این بود: دوست صمیمی‌ام در دانشگاه باید به توصیهٔ استادش، برای شبیه‌سازی مکانیک سیالات یک سیستم‌عامل ناشناخته و غیرعادی را به نام Fedora core نصب می‌کرد. وقتی این سیستم‌عامل را نصب‌شده روی کامپیوتر شخصی‌اش دیدم، وارد یک دنیای موازی شدم. دنیایی که در آن همه چیز ممکن بود، ولی از راه‌های تازه و عجیب. لازم بود تقریباً هر چیزی را که تا آن روز از دنیای ویندوز بلد بودم به کناری بگذارم و راه‌های تازه را در دنیای تازه بیاموزم. اگر توصیهٔ استاد او نبود، شاید هیچ وقت این محیط تازه را جدی نمی‌گرفتم. ولی حالا می‌دانستم که دست‌کم چیزهایی در این دنیای تازه هست که در ویندوز نیست یا در ویندوز به خوبی این‌جا نیست؛ اگر نه، چرا باید کسی زحمت ورود به این دنیای تازه را به خودش می‌داد؟

تیر خلاص وقتی بود که در راهنماهای فدورا به همان کلمهٔ مرموز GPL برخوردم. پس این دنیا را همان کسانی ساخته‌اند که اخلاق و آزادی برایشان در دنیای نرم‌افزار هم مهم است! دیگر باید از این دنیا سر درمی‌آوردم!

نخستین جستجوها

به دنبال کسی می‌گشتم که راهنمایی‌ام کند. تشنهٔ این بودم که بفهمم از کجا باید شروع کنم. نخستین کارم، قرض گرفتن سی‌دی‌های فدورا از مرکز کامپیوتر دانشگاه بود. نتیجهٔ تلاش‌هایم برای نصب فدورا پس از هفته‌ها مطالعه و آزمون و خطا و در ضمن پس از یک بار پاک‌شدن تمام حافظهٔ کامپیوترم، شکست مفتضحانه‌ای بود. به ویندوز برگشتم ولی همچنان چشمم در جستجو بود. یک بار در اتاق کامپیوتر دانشگاه یک دانشجوی سال‌بالایی را دیدم که روی لپتاپش محیطی زشت و بدرنگ (نارنجی و قهوه‌ای) داشت. وقتی سر حرف را با او باز کردم، گفت که این نامش «اوبونتو» (؟) است؛ تازه منتشر شده و بسیار هم پرطرفدار است. از روی تاریخ آن سال‌ها احتمالاً باید اوبونتوی ۵٫۰۴ یا ۵٫۱۰ می‌داشت.

من هم صاف به مرکز کامپیوتر دانشگاه برگشتم و از دانشجوهایی که در آن‌جا چیزی شبیه یک کلوپ کامپیوتر راه انداخته بودند سراغ این نام عجیب تازه را گرفتم. از قرار معلوم آن‌ها هم برای اوبونتو هیجان‌زده بودند. یک مجموعهٔ دوتایی سی‌دی به من دادند تا امتحانش کنم، ولی گفتند که اگر کمی صبر کنی، می‌توانی نسخهٔ بعدی اوبونتو را نصب کنی که پشتیبانی طولانی‌مدت دارد.

https://live.staticflickr.com/7202/6921131765_5f4088354f_b.jpg

سرانجام نخستین نسخه‌ای از اوبونتو که نصب کردم، اوبونتوی ۶٫۰۶، یعنی نخستین نسخهٔ LTS اوبونتو بود. بر خلاف فدورا، این بار همه چیز همان طور که باید کار می‌کرد. بزرگ‌ترین مشکل (که حل شد، ولی حل کاملش یک سال دیگر طول کشید) راه‌انداختن مودم تلفنی کامپیوترم بود.

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/a/a2/Ubuntu-desktop-2-606-20080706.png/440px-Ubuntu-desktop-2-606-20080706.png

یادم است همان وقت‌ها در رویدادی هم شرکت کردم که در فرهنگ‌سرای فناوری اطلاعات (در خیابان کارگر جنوبی) برگزار شد. رویداد دربارهٔ گنو/لینوکس بود و ارائه‌دهندگانش احتمالاً نام‌هایی بودند که الان به گوشم خورده‌اند. یادم می‌آید در آن رویداد از یکی از ارائه‌دهندگان پرسیدم که آیا همهٔ نرم‌افزارهایی که در گنو/لینوکس اجرا می‌شوند باید آزاد باشند؟ همین پرسش به من نشان می‌دهد که فضای ذهنی‌ام آن سال‌ها حل یک یا چند مشکل تکنیکی خاص نبود: من در فکر یک آیندهٔ کاملاً آزاد بودم.

آغاز فعالیت‌های آگاهی‌رسانی

با نصب موفقیت‌آمیز اوبونتو من هم وارد این بازی تازه شدم. آن روزها رویایم این بود که بتوانم کاملاً از ویندوز مستقل شوم، و در این راه روزبه‌روز چیزهای بیشتری می‌آموختم که دوست داشتم به بقیه هم بگویم. نخستین تلاشم برای آگاهی‌رسانی وبلاگی بود به نام «تجربه‌های آزاد: تجربه‌های من در کار با نرم‌افزارهای آزاد». الان که صفحهٔ ثابت آن وبلاگ به نام «نرم‌افزار آزاد چیست؟» را می‌خوانم، می‌بینم که درک من از ارزش و اهمیت نرم‌افزار آزاد از آن زمان به طور اصولی تغییری نکرده و تنها به دامنه‌های تازه‌ای گسترده‌تر شده است.

به جز در این وبلاگ، من مدت زیادی در گوگل‌پلاس و سپس ماستودون تجربه‌هایم از کاربری نرم‌افزار آزاد را می‌نوشتم و می‌نویسم. ولی شاید دیده‌شده‌ترین اثر من دربارهٔ نرم‌افزار آزاد، مقاله‌ای است که در سایت میدان و سپس در وبلاگ شخصی خودم با عنوان «سوءتفاهمی به نام نرم‌افزار» نوشتم و در آن کوشیدم تا مفهوم آزادی در نرم‌افزار و اهمیت آن را برای مخاطبی که هیچ پیش‌زمینه‌ای در این باره ندارد روشن کنم.

داستان من این بود. دوست دارم داستان بقیه را هم بخوانم.

دولت و نرم‌افزارهای آزاد: یک چشم‌انداز آرمانی

نوشتهٔ زیر ترجمهٔ یکی از مقاله‌های دکتر ریچارد استالمن است. ریچارد متیو استالمن (Richard Matthew Stallman) برنامه‌نویس برجسته، عضو سابق آزمایشگاه هوش مصنوعی در دانشگاه MIT، فعال اجتماعی در زمینهٔ حقوق کاربران در دنیای دیجیتال، و بنیان‌گذار جنبش (و همچنین بنیاد) نرم‌افزارهای آزاد است.

Stallman playing music to the butterfly under the
ریچارد متیو استالمن. منبع: https://stallman.org/rms.jpg، پروانه: Creative Commons Noderivs Nocommercial license version 3.0 or later

استالمن در این مقاله یک دولت آرمانی را تصویر می‌کند که نسبت به حقوق شهروندانش در زمینهٔ فناوری اطلاعات آگاه و مسئول است و همچنین به داشتن کنترل دربارهٔ فناوری‌های به‌کاررفته در سازمان‌های زیرمجموعهٔ خود اهمیت می‌دهد. نکته‌هایی که در این مقاله گفته شده، آن قدر کلی و جهان‌شمول است که همهٔ کشورها بتوانند آن را اجرا کنند و در عین حال آن‌قدر جزئی و دقیق است که بدون ابهام می‌تواند به قانون و دستورالعمل‌های اجرایی دولت تبدیل شود. همان گونه که در متن مقاله خواهیم خواند، اجرای موارد گفته شده در این مقاله فواید اقتصادی و اجتماعی زیادی را در کوتاه‌مدت، میان‌مدت، و بلندمدت هم برای دولت و هم برای شهروندان به همراه می‌آورد. هرچند که من هنوز دولتی را نمی‌شناسم که همهٔ موارد گفته‌شده را اجرا کند، ولی برخی از دولت‌های جهان بخش‌هایی از نکته‌های این مقاله را اجرا می‌کنند یا اجرای آن‌ها را در دست بررسی دارند.

پیش‌نیاز مهم برای درک اهمیت و ضرورت موارد مندرج در مقاله این است که پیش از هر چیز دربارهٔ یک موضوع مهم با نویسندهٔ مقاله به تفاهم برسیم: این که موضوع نرم‌افزارهای کامپیوتری تنها یک موضوع مربوط به فناوری نیست، بلکه نرم‌افزار در جهان امروز می‌تواند اهمیت اجتماعی، اخلاقی، و سیاسی نیز داشته باشد. برای درک بهتر این موضوع می‌توانید مقالهٔ من را با عنوان سوءتفاهمی به نام نرم‌افزار در سایت میدان بخوانید.

و اما متن مقاله (*):

راه‌هایی که با آن دولت‌ها می‌توانند نرم‌افزارهای آزاد را ترویج کنند
(و چرا این کار وظیفهٔ آن‌هاست)

نوشتهٔ ریچارد استالمن (آخرین به‌روزرسانی: ‪۲۰۱۸-۱۲-۱۵‬)

این مقاله سیاست‌هایی را برای یک تلاش نیرومند و پایدار در جهت ترویج نرم‌افزارهای آزاد در دولت پیشنهاد می‌کند؛ تلاش‌هایی که بقیهٔ کشور را نیز در جهت آزادی نرم‌افزار هدایت خواهد کرد.

هدف یک دولت این است که جامعه را برای آزادی و رفاه و سعادت مردمانش سازمان‌دهی کند. یکی از جنبه‌های این هدف در زمینهٔ رایانش، تشویق کاربران به استفاده از نرم‌افزارهای آزاد است: نرم‌افزارهایی که به آزادی کاربران احترام می‌گذارند. یک نرم‌افزار انحصاری (غیر آزاد) آزادی کسانی را که به کارش می‌برند پایمال می‌کند؛ این یک مشکل اجتماعی است که دولت باید آن را ریشه‌کن کند.

دولت باید به خاطر حفظ استقلال رایانشی (یعنی برای داشتن حق کنترل روی رایانش داخلی خودش) بر استفاده از نرم‌افزارهای آزاد پافشاری کند. همهٔ کاربران شایستهٔ داشتن کنترل روی رایانش خود هستند، ولی دولت در برابر مردم مسئولیت دارد که روی رایانشی که به نمایندگی از مردم انجام می‌دهد کنترل داشته باشد. امروزه بیشتر فعالیت‌های دولت وابسته به رایانش است، و داشتن کنترل روی این فعالیت‌ها وابسته به داشتن کنترل روی رایانش مربوط به آن‌هاست. از دست دادن این کنترل برای سازمان‌هایی که مأموریتی حیاتی دارند، به امنیت ملی آسیب می‌زند.

مهاجرت سازمان‌های دولتی به نرم‌افزار آزاد فایده‌های ثانویه‌ای هم دارد، مانند صرفه‌جویی اقتصادی و تشویق کسب‌وکارهای محلی مربوط به پشتیبانی از نرم‌افزار.

در این نوشته، منظور از «نهادهای دولتی» هر گونه سازمان دولتی در هر سطحی است، یعنی نهادهای عمومی مانند مدرسه‌ها، پروژه‌های دولتی‌ای که با همکاری بخش خصوصی انجام می‌شوند، نهادهایی که بخش عمدهٔ بودجهٔ خود را از دولت می‌گیرند مانند مدرسه‌های نمونهٔ دولتی، و شرکت‌های خصوصی‌ای که دولت کنترل‌شان می‌کند یا به آن‌ها اجازه‌ها یا مسئولیت‌های ویژه‌ای داده است.

آموزش

مهم‌ترین سیاست در این زمینه مربوط به آموزش است، زیرا آموزش آیندهٔ هر کشوری را شکل می‌دهد:

(۱) تنها نرم‌افزار آزاد را آموزش دهید

فعالیت‌های آموزشی، یا دست‌کم آن‌هایی که نهادهای دولتی انجامشان می‌دهند، باید تنها نرم‌افزارهای آزاد را آموزش دهند (بنابراین، هیچگاه نباید دانش‌آموزان را به استفاده از نرم‌افزارهای غیرآزاد سوق دهند)، و باید دلایل اجتماعی پافشاری بر نرم‌افزارهای آزاد را بیاموزانند. آموزش دادن یک نرم‌افزار غیرآزاد به معنی آموزش دادن وابستگی است، که متناقض با هدف مدارس است.

دولت و جامعه

همچنین سیاست‌های دولت که روی انتخاب نرم‌افزار برای اشخاص حقیقی و حقوقی تأثیر می‌گذارند نیز بسیار حیاتی هستند:

(۲) هیچ‌گاه نرم‌افزارهای غیرآزاد را اجبار نکنید

قانون‌ها و شیوه‌نامه‌های نهادهای دولتی باید جوری تغییر داده شود تا هیچ گاه الزام یا فشاری برای استفاده از نرم‌افزارهای غیرآزاد بر روی اشخاص حقیقی و حقوقی وارد نشود. این نهادها همچنین نباید روش‌های ارتباطی و انتشاراتی‌ای را تشویق کنند که به طور غیرمستقیم منجر به چنین چیزی شود (مانند به کاربردن مدیریت محدودیت‌های دیجیتال، DRM).

(۳) تنها نرم‌افزارهای آزاد را توزیع کنید

هر گاه یک نهاد دولتی نرم‌افزاری را به عموم عرضه می‌کند، از جمله برنامه‌هایی که در وبگاه‌های دولتی وجود دارند یا تجویز شده‌اند، این نرم‌افزار باید به شکل آزاد منتشر شود، و باید بتوان آن را روی سیستمی که فقط نرم‌افزارهای آزاد دارد اجرا کرد.

(۴) وبگاه‌های دولتی

وبگاه‌ها و سرویس‌های تحت شبکهٔ نهادهای دولتی باید طوری طراحی شوند که کاربران بتوانند صرفاً با نرم‌افزار آزاد و بدون کمتر شدن امکانات با آن کار کنند.

(۵) قالب‌ها و پروتکل‌های آزاد

نهادهای دولتی باید تنها قالب‌های ذخیره‌سازی و پروتکل‌های ارتباطی‌ای را به کار ببرند که نرم‌افزارهای آزاد آن‌ها را به خوبی پشتیبانی می‌کنند، و ترجیحاً جزئیات آن‌ها نیز منتشر شده باشد. (ما در این‌جا دربارهٔ استانداردها چیزی نمی‌گوییم، زیرا این موضوع باید دربارهٔ مواردی که استانداردی ندارند نیز برقرار باشد.) برای نمونه، آن‌ها نباید پرونده‌های صوتی یا تصویری را در قالب‌هایی منتشر کنند که به فلش‌پلیر یا کُدک‌های غیرآزاد وابسته باشد، و کتاب‌خانه‌های عمومی نباید آثار را با مدیریت محدودیت‌های دیجیتال (DRM) منتشر کنند.

برای پشتیبانی از سیاست توزیع انتشارات و آثار در قالب‌های آزاد، دولت باید پافشاری کند که همهٔ گزارش‌هایی که برایش تهیه می‌شود در قالب‌های آزاد تحویل داده شود.

(۶) کامپیوترها را از مجوزها جدا کنید

فروش یک کامپیوتر نباید هیچ اجباری برای خرید مجوز یک نرم‌افزار غیرآزاد را به دنبال داشته باشد. فروشندگان کامپبوتر باید بر اساس قانون موظف باشند که گزینهٔ خرید کامپیوتر بدون نرم‌افزار غیرآزاد و بدون پرداخت هزینهٔ مجوز را نیز به خریدار ارائه دهند.

اجبار در پرداخت هزینه یک مشکل ثانویه است و نباید توجه ما را از بی‌عدالتی اصلی منحرف کند که نرم‌افزار غیرآزاد و از دست رفتن آزادی با استفاده از آن است. با این وجود، اجبار ظالمانهٔ کاربران برای پرداختن این هزینه، یک مزیت اضافی ناعادلانه به برخی توسعه‌دهندگان نرم‌افزارهای انحصاری می‌رساند که برای آزادی کاربران بسیار زیان‌آور است. دولت باید جلوی این بی‌عدالتی را بگیرد.

خودمختاری رایانشی

سیاست‌های زیادی روی خودمختاری (استقلال) رایانش یک کشور تأثیر می‌گذارند. نهادهای دولتی باید کنترل روی رایانش خود را حفظ کنند و آن را به بخش خصوصی تسلیم نکنند. نکته‌های زیر شامل همهٔ انواع کامپیوترها هستند، از جمله گوشی‌های هوشمند.

(۷) به نرم‌افزارهای آزاد مهاجرت کنید

نهادهای دولتی باید به نرم‌افزارهای آزاد مهاجرت کنند، و نباید نرم‌افزارهای غیرآزاد را نصب کرده یا به استفاده از آن‌ها ادامه دهند؛ نقض این شرط فقط باید با یک استثنای مدت‌دار و با یک دلیل قانع‌کننده ممکن باشد، و تنها یک سازمان واحد باید بتواند چنین استثناهایی را صادر کند. هدف این سازمان باید این باشد که شمار چنین استثناهایی به صفر برسد.

(۸) راه حل‌های کامپیوتری آزاد را توسعه دهید

وقتی یک نهاد دولتی برای توسعهٔ یک سامانهٔ کامپیوتری پولی می‌دهد، قرارداد مربوطه باید بخواهد که نتیجه به شکل یک نرم‌افزار آزاد تحویل داده شود و در ضمن جوری طراحی شود که بتوان آن را روی یک سیستم ۱۰۰٪ آزاد اجرا کرد و توسعه داد. همهٔ قراردادها باید این موضوع را بخواهند، به طوری که اگر توسعه‌دهندگان این شرایط را برنیاورند پولی قابل پرداخت نباشد.

(۹) کامپیوترها را با توجه به نرم‌افزار آزاد انتخاب کنید

وقتی نهادهای دولتی بخواهند کامپیوترهایی بخرند یا اجاره کنند، باید مدل‌هایی را برگزینند که (در ردهٔ کاری خودشان) تا بیشترین حد ممکن بتوان آن‌ها را بدون نیاز به نرم‌افزارهای انحصاری به کار برد. دولت باید برای هر رده‌ای از کامپیوترها فهرستی از مدل‌هایی را داشته باشد که از این نظر تأیید شده‌اند. مدل‌هایی که برای مردم عادی هم در دسترس هستند باید نسبت به مدل‌هایی که فقط برای دولت در دسترس‌اند ترجیح بیشتری داشته باشند.

(۱۰) با سازندگان کامپیوترها مذاکره کنید

دولت باید فعالانه با تولیدکنندگان کامپیوترها مذاکره کند تا مدل‌هایی که بدون نیاز به نرم‌افزارهای انحصاری کار می‌کنند، در همهٔ رده‌های متعارف کامپیوترها در بازار موجود باشند (هم برای دولت و هم برای عموم).

(۱۱) با دولت‌های دیگر همگام شوید

دولت باید کشورهای دیگر را نیز فرابخواند تا همراه یکدیگر با سازندگان کامپیوترها برای محصولات سخت‌افزاری مناسب مذاکره کنند. قدرت چانه‌زنی دولت‌ها وقتی همراه با یکدیگر عمل کنند بیشتر خواهد بود.

خودمختاری رایانشی ۲

خودمختاری (استقلال) و امنیت رایانشی یک کشور شامل کامپیوترهایی هم هست که کارهای دولتی را انجام می‌دهند. به همین دلیل باید از سرویس به عنوان جایگزین نرم‌افزار پرهیز کرد، مگر این که سرویس را یک نهاد دولتی در همان بخش از دولت اجرا کند. سایر شیوه‌هایی که موجب از دست رفتن کنترل دولت بر رایانش خود می‌شود نیز همین حکم را دارند. بنابراین:

(۱۲) دولت باید کامپیوترهایش را خودش کنترل کند

هر کامپیوتری که در دولت به کار می‌رود باید به همان بخشی از دولت متعلق باشد (یا اجاره داده شده باشد) که آن را به کار می‌برد، و آن بخش نباید تصمیم‌گیری دربارهٔ حق دسترسی دیگران به کامپیوترهایش را به خارج از سازمان واگذار کند؛ از جمله حق دسترسی فیزیکی، تعمیرات و نگهداری (سخت‌افزار یا نرم‌افزار)، و تصمیم دربارهٔ نوع نرم‌افزارهای نصب‌شده. کامپیوترهایی که قابل حمل نیستند همیشه باید در مکان‌هایی به کار بروند که دولت ساکن آن‌هاست (چه به عنوان مالک چه مستأجر).

بر توسعهٔ نرم‌افزار تأثیر بگذارید

سیاست‌های دولت روی توسعهٔ نرم‌افزارهای آزاد و غیرآزاد تأثیر می‌گذارند:

(۱۳) آزاد را تشویق کنید

دولت باید توسعه‌دهندگان نرم‌افزار را تشویق کند تا نرم‌افزارهای آزاد را بسازند یا بهبود دهند و آن را به عموم عرضه کنند. این کار را می‌توان از جمله با معافیت‌های مالیاتی و سایر تشویق‌های مالی انجام داد. برعکس، چنین تشویق‌هایی نباید برای توسعه، توزیع، یا استفاده از نرم‌افزارهای غیرآزاد داده شود.

(۱۴) غیر آزاد را تشویق نکنید

به طور خاص، توسعه‌دهندگان نرم‌افزارهای غیرآزاد نباید بتوانند نسخه‌هایی از نرم‌افزار خود را به مدارس «هدیه» بدهند و متناظر با قیمت نرم‌افزار، از معافیت‌های مالیاتی برخوردار شوند. نرم‌افزارهای غیرآزاد در مدارس پذیرفتنی نیستند.

زباله‌های الکترونیکی

آزادی نباید موجب تولید ناموجه زباله‌های الکترونیکی شود:

(۱۵) نرم‌افزارهای جایگزین‌پذیر

بسیاری از کامپیوترهای امروزی جوری طراحی شده اند که نتوان نرم‌افزار پیش‌فرض آن‌ها را با نرم‌افزارهای آزاد جایگزین کرد. بنابراین تنها راه برای آزادکردن آن‌ها دور ریختن‌شان است. این فرایند برای جامعه زیان‌بار است.

بنابراین، باید یک ممنوعیت، یا دست‌کم بازدارندگی شدید از راه مالیات‌گذاری زیاد، روی فروش، واردات، یا توزیع گستردهٔ کامپیوترهای نو (ولی نه دست‌دوم) و محصولات کامپیوتری‌ای وجود داشته باشد که به خاطر محرمانگی رابط‌های سخت‌افزاری یا محدودیت‌های ساختگی، نمی‌شود برای تمام یا برخی از نرم‌افزارهای روی آن‌ها (که سازنده می‌تواند به‌روز کند) نرم‌افزارهای جایگزین را توسعه داد، نصب کرد، یا به کار برد. این قانون از جمله شامل دستگاه‌هایی می‌شود که برای نصب سیستم‌عامل‌های جایگزین نیاز به شکستن قفل سازنده (jailbreaking) دارند یا رابط‌های سخت‌افزاری برخی از وسایل جانبی آن‌ها محرمانه است.

بی‌طرفی فناورانه

با راه‌هایی که در این مقاله برشمرده شد، دولت می‌تواند کنترل رایانش خود را به دست بیاورد و شهروندان، کسب‌وکارها، و سازمان‌های کشور را نیز برای داشتن کنترل روی رایانش خود راهنمایی کند. ولی مخالفت‌هایی با پیشنهادهای این مقاله وجود دارد، و استدلال آن‌ها این است که این پیشنهادها «بی‌طرفی» دولت در فناوری را نقض می‌کنند.

ایدهٔ «بی‌طرفی فناورانه» این است که دولت نباید ترجیح‌های دلبخواهی خود را روی مسائل مربوط به فناوری تحمیل کند. موجه بودن این ایده قابل بحث است، ولی در هر حال این موضوع محدود به موضوعاتی است که صرفاً مربوط به فناوری هستند. ولی نکته‌هایی که در این مقاله برشمرده شده‌اند اهمیت اخلاقی، اجتماعی، و سیاسی دارند و بنابراین خارج از محدودهٔ بی‌طرفی فناورانه قرار می‌گیرند. کسانی که پیشنهاد می‌کنند که دولت‌ها باید نسبت به خودمختاری یا آزادی شهروندانشان «بی‌طرف» باشند همان کسانی هستند که آرزو دارند تا یک کشور را تحت استیلای خود درآورند.

(*) توضیح کوتاهی دربارهٔ انتشار این نوشته: نوشتهٔ اصلی در سایت پروژهٔ گنو با پروانهٔ CC BY-ND 4.0 منتشر شده است و این ترجمه نیز با همین اجازه‌نامه انتشار می‌یابد. نسخه‌ای از این ترجمهٔ فارسی (با تغییرات جزئی) در سایت پروژهٔ گنو نیز منتشر شده است. در این‌جا پیشنهادهای مقاله با عدد نشانه‌گذاری شده‌اند تا بهتر بتوان به آن‌ها ارجاع داد یا دربارهٔ آن‌ها گفتگو کرد.

پیشنهادی برای حمایت دولت از پیام‌رسان‌های بومی

تاکنون تلاش‌های دولت ایران برای حفظ استقلال داده‌ای در موضوع پیام‌رسان‌های اینترنتی تنها معطوف به مسدود کردن دسترسی به شبکه‌های خارجی و نیز حمایت از پیام‌رسان‌ها و شبکه‌های متمرکز داخلی بوده است. چنین تلاش‌هایی برای ترغیب کاربران ایرانی به مهاجرت به پیام‌رسان‌های بومی تاکنون ناموفق بوده‌اند و این موضوع چندان هم دور از انتظار نیست: تنها راه موفقیت برای هر شبکهٔ متمرکز این است که بخش اعظم کاربران جامعهٔ هدف عضوش شوند؛ اتفاقی که به خاطر وجود اثر شبکه‌ای نه تنها برای شبکه‌های داخلی، بلکه حتی برای شبکه‌های تازه‌وارد بین‌المللی با بودجه‌های عظیم نیز بسیار نامحتمل است؛ اوضاع برای شبکه‌های داخلی از این هم بدتر است، اگر بدانیم که بخشی از کاربران ایرانی (ولی قطعاً نه همهٔ آن‌ها) اساساً نمی‌خواهند به شبکه‌ای بپیوندند که داده‌هایش در کنترل نهادهای دولتی است.

من در این نوشته نوع متفاوتی از حمایت دولتی را پیشنهاد می‌کنم که مشکلات بالا را ندارد، برای همهٔ کاربران جذاب است، و در آیندهٔ بلندمدت حتی جایگزین بهتری برای شبکه‌های پیام‌رسانی کنونی است: حمایت از ساخت و گسترش شبکه‌های غیرمتمرکز. این شبکه‌های کوچک و محلی باید پروتکل‌ها و استانداردهای یکسانی را برای انتقال پیام‌ها به کار ببرند و به همین دلیل، با عضو شدن روی هرکدامشان باید بتوان به همهٔ کاربران شبکه‌های مشابه دیگر نیز پیام فرستاد؛ چیزی مانند ایمیل، ولی برای پیام‌رسانی. جزئیات بیشتر دربارهٔ سودمندی چنین شبکه‌هایی را در مقاله‌ام به نام «گفت‌وگویی دربارهٔ پیام‌رسان‌های بومی» بخوانید.

شمای کلی الگوی حمایتی

دولت با برگزاری یک فراخوان عمومی، به همهٔ افراد یا شرکت‌هایی که موارد زیر را پیاده کنند، بسته‌های تشویقی (مالی یا تسهیلاتی) ارائه می‌دهد:

۱. طراحی، پیاده‌سازی، و اجرای زیرساخت یک شبکهٔ پیام‌رسانی در سمت کارساز (سرور) که یک رابط برنامه‌نویسی (API) باز داشته باشد، به طوری که هر کسی بتواند با پیروی از مستندات شبکه در سرور عضو شده، به آن متصل شود، و پیام‌رسان سازگاری برای آن طراحی و پیاده‌سازی کند.

۲. پیاده‌سازی رابط برنامه‌نویسی (API) برای ارتباط میان‌سروری، به طوری که دیگران نیز بتوانند زیرساخت مشابهی را پیاده‌سازی کنند تا کاربران یک سرور بتوانند به کاربران سرورهای مشابه دیگر پیام بفرستند.

۳. پیاده‌سازی پیام‌رسان‌هایی که بتوانند به نرم‌افزارهای سمت سرور متصل شده، از ویژگی‌های متعارف پیام‌رسان‌های اینترنتی پشتیبانی کنند، و نیازهای ویژهٔ کاربران ایرانی را نیز برآورند.

تبصره‌ها

  • در صورتی که هر کدام از پیاده‌سازی‌ها با یک پروانهٔ نرم‌افزاری آزاد۱ منتشر شوند، مقدار بستهٔ تشویقی مربوط به آن دو برابر خواهد شد.
  • اگر پیاده‌سازی‌های سمت سرور بتوانند به توزیع رسمی یکی از پیاده‌سازی‌های مشابه و پرکاربرد موجود (مانند XMPP, Matrix, Tox یا Jami) افزوده شوند و آن را بهبود دهند (مثلاً برای افزایش سرعت یا پایداری یا برای افزودن ویژگی‌های جانبی برای کاربران فارسی‌زبان)، مقدار بستهٔ تشویقی ۵۰٪ بیشتر خواهد شد (در مقابل آن‌هایی که زیرساخت سرور سفارشی و خودساخته‌ای را از صفر پیاده می‌کنند).
  • اگر پیاده‌سازی‌های سمت سرور بتوانند ویژگی‌های یکی از پیاده‌سازی‌های مشابه و پرکاربرد موجود را گسترش دهند و به عنوان بخشی از استاندارد (پروتکل) پیام‌رسانی غیرمتمرکز موجود در جامعهٔ میزبان پذیرفته شوند، مقدار بستهٔ تشویقی ۱۰۰٪ بیشتر خواهد شد.
  • مقدار بستهٔ تشویقی برای پیاده‌سازی پیام‌رسان‌های تازه‌ای که کاملاً با یکی از پروتکل‌های موجود برای پیام‌رسانی غیرمتمرکز (مانند XMPP یا Matrix) سازگار باشند ۵۰٪ بیشتر خواهد بود (در مقابل آن‌هایی که به پیاده‌سازی‌های سمت سرور سفارشی و خودساخته متصل می‌شوند).

انگیزهٔ اصلی من برای تبصره‌های بالا این است که کسب‌وکارهای ایرانی به جای اختراع دوبارهٔ چرخ، از زیرساخت‌های موجود در دنیا برای پیام‌رسانی نامتمرکز کمک بگیرند؛ این زیرساخت‌ها شامل تعاریف، پروتکل‌ها، و استانداردهای موجود برای پیام‌رسانی غیرمتمرکز مانند XMPP یا Matrix، و همچنین پیاده‌سازی‌های نرم‌افزاری این استانداردها (که با پروانه‌های آزاد منتشر شده‌اند) هستند. این موضوع به دو دلیل بسیار مفید است: (۱) زمان لازم برای پیاده‌سازی و رفع اشکال نرم‌افزارها بسیار کمتر خواهد شد، و (۲) کاربران این نرم‌افزارها از همان آغاز خواهند توانست با جامعهٔ بزرگی از کاربران دنیا (که هم‌اینک پیام‌رسان‌هایی سازگار با این استانداردها را به‌کار می‌برند) در ارتباط باشند.

روشن است که پیشنهاد بالا تنها یک شمای کلی و خام برای حمایت دولتی از شبکه‌های غیرمتمرکز است و تنها با هدف روشن‌کردن جهت‌گیری‌های مفید برای چنین حمایتی تنظیم شده است. من هیچ تجربه‌ای در مدیریت منابع مالی یا برگزاری فراخوان‌های عمومی این چنینی ندارم. هدف من از این نوشته فقط روشن کردن بخش فنی ماجراست: اینکه علی‌الاصول چه نوع پیشرفت‌های فنی‌ای باید تشویق شوند و وزن تشویقی مناسب برای انواع گوناگون این پیشرفت‌ها تقریباً چه قدر باید باشد. یک برنامهٔ واقع‌بینانه برای این کار باید با بررسی‌های بسیار دقیق‌تر و با درنظر گرفتن جزئیات بسیار زیاد دیگری (که در این نوشته مجال و سواد پرداختن به آن‌ها نیست) تنظیم و اجرا شود.

۱ یک پروانهٔ (مجوز) نرم‌افزاری آزاد پروانه‌ای است که در فهرست پروانه‌های بنیاد نرم‌افزارهای آزاد از آن به عنوان یک پروانهٔ آزاد (Free Software License) نام برده شده باشد.

راهنمای عملی پیام‌رسانی غیرمتمرکز

با پیروی از این راهنما یک پیام‌رسان اینترنتی روی تلفن هوشمند خود خواهید داشت که مثل واتس‌اپ و تلگرام کار می‌کند، ولی در ضمن به حریم خصوصی و آزادی شما نیز احترام می‌گذارد.

راه حلی که در این‌جا معرفی می‌کنیم،

نرم‌افزاری که معرفی خواهیم کرد (بر پایهٔ XMPP و OMEMO) یک راه حل امن و قدرتمند برای پیام‌رسانی است که همه می‌توانند به کارش ببرند. توصیه می‌کنیم که مرحله‌های این راهنما را همراه با دوستی انجام دهید که می‌خواهید با او پیام‌رسانی به این روش را آغاز کنید. با این روش می‌توانید به یکدیگر کمک کنید و بلافاصله پس از پیروی از این راهنما مطمئن شوید که واقعاً کار می‌کند.

آنچه نیاز دارید

شما به یک گوشی هوشمند اندرویدی نیاز خواهید داشت. اپ‌های مشابهی برای گوشی‌های اپل هم موجودند، ولی ما این‌جا تنها روی اندروید تمرکز می‌کنیم. بهترین حالت این است که روی گوشی اندرویدی شما هیچ یک از اپ‌های انحصاری (غیر آزاد) گوگل نصب نشده باشد.

مرحلهٔ یکم: اپ پیام‌رسان را نصب کنید

اگر نسخهٔ رایگان این اپ را بخواهید، باید آن را از مخزن اف-دروید (F-Droid) نصب کنید. اف-دروید شبیه فروشگاه گوگل‌پلی است، ولی همهٔ اپ‌های روی آن آزاد (متن‌باز) هستند. در ادامه روش نصب اف-دروید را نوشته‌ایم. اگر نسخهٔ گوگل‌پلی را بخواهید، باید چیزی بین ۲ تا ۳ دلار برایش پول بدهید. به دنبال اپی به نام Conversations بگردید (شناسهٔ یکتای اپ این است:eu.siacs.conversations).

روش نصب اف-دروید: با مرورگر گوشی خود به سایت https://f-droid.org بروید. روی دکمهٔ بزرگ بارگیری (Download) بزنید تا برنامهٔ نصب‌کنندهٔ مخزن اف-دروید را بگیرید. آن را نصب و اجرا کنید. برای بار نخست، اف-دروید به پایگاه دادهٔ مرکزی‌اش وصل می‌شود و اطلاعات همهٔ اپ‌هایش را دریافت می‌کند که چند دقیقه طول می‌کشد. وقتی کارش تمام شد، دنبال نام Conversations بگردید و نصبش کنید.

مرحلهٔ دوم: پیام‌رسان را اجرا کنید و رویش حسابی بسازید

برنامهٔ Conversations را که نصب کرده بودید اجرا کنید.

اگر خودتان یک حساب (سازگار با XMPP یا همانJabber) دارید، در این مرحله نام کاربری و رمز خود را وارد کنید. و گرنه روی یکی از سرورهای عمومی حسابی بسازید (فهرست ۱، فهرست ۲).

روش ساخت حساب: نام کاربری دلخواه خود را به همراه نشانی سروری که انتخاب کرده‌اید، به شکل یک نشانی ایمیل در بخش Jabber ID بنویسید. رمز دلخواهتان را نیز بنویسید. روی گزینهٔ «ساخت حساب تازه در سرور» (Register new account on server) تیک بزنید.

وقتی روی دکمهٔ «ادامه» (Next) زدید، فرایند ساخت حساب تازه در سرور ممکن است تا ۲۰ ثانیه طول بکشد. اگر همه چیز به خوبی پیش برود، شما چیزی شبیه این را خواهید دید:

فعلاً روی دکمهٔ چشم‌پوشی (skip) بزنید و به مرحلهٔ بعد بروید.

مرحلهٔ سوم: پیام بفرستید!

تبریک می‌گوییم! شما الان یک حساب پیام‌رسانی برای خودتان ساخته‌اید. بیایید یک گفتگو را آغاز کنیم. روی دکمهٔ + در صفحهٔ اصلی برنامه کلیک کنید.

اگر فهرست تماس‌های شما خالی است، نشانی دوست خود را در این مرحله وارد کنید:

نشانی دوست خود را وارد کنید که باید چیزی شبیه این باشد: your-friend@a-jabber-server.com

تمام شد! شما الان می‌توانید گفتگو با دوستتان را آغاز کنید.

این نوشته ترجمهٔ آزادی از مقالهٔ زیر است:

Mathias Renner, Whatsapp-like chat messaging that respects your privacy, Last updated on 27. August 2019


سوءتفاهمی به نام نرم‌افزار

شاید یکی از تصاویر آرمانی کسانی که دغدغهٔ پیشرفت و توسعهٔ ایران را دارند این باشد که چیزی شبیه صنایع بزرگ و موفق جهانی در ایران هم پا بگیرد. برای کشوری مانند ایران که در میانهٔ راه توسعه است و بسیاری از زیرساخت‌های سخت‌افزاری صنعتی هنوز در آن وجود ندارد، شکل‌گیری شرکت‌های نرم‌افزاری شاید یکی از بهترین گزینه‌ها باشد، زیرا صنعت نرم‌افزار برای رشد خود به زیرساخت‌های کمتری نیازمند است. از این گذشته، با نگاهی به تحولات اقتصادی چند دههٔ اخیر در دنیا می‌توان دید که اتفاقاً همین شرکت‌های نرم‌افزاری هستند که پیشتاز رشد اقتصادی‌اند. بزرگترین شرکت‌های دنیا دیگر شرکت‌های نفتی یا بانکی یا مالی نیستند. خوب یا بد، هم‌اینک همهٔ پنج شرکت بزرگ دنیا (از نظر ارزش کل سهام) نام‌هایی آشنا در صنعت نرم‌افزارند.

مقایسهٔ بزرگترین شرکت‌های دنیا از نظر ارزش کل سهام در بازار بورس در سال‌های ۱۹۹۶ و ۲۰۱۸

سال ۱۹۹۶

سال ۲۰۱۸

#

نام شرکت (حاشیهٔ سود فعلی)

حوزهٔ فعالیت

#

نام شرکت (حاشیهٔ سود فعلی)

حوزهٔ فعالیت

۱

جنرال الکتریک (٪۵−)

شرکت مادر (انرژی، فناوری، نظامی، …)

۱

اپل (٪۲۲)

نرم‌افزار و سخت‌افزار کامپیوتر

۲

رویال داچ شل (٪۴)

نفت و گاز

۲

آمازون (٪۲)

سرورهای اینترنتی، تجارت آنلاین

۳

کوکاکولا (٪۴)

نوشیدنی

۳

آلفابت (شرکت مافوق گوگل) (۲۲٪)

تبلیغات آنلاین، سرورهای اینترنتی

۴

نیپون تلگراف اند تلفن (٪۸)

ارتباطات

۴

مایکروسافت (٪۱۵)

نرم‌افزار کامپیوتر، سرورهای اینترنتی

۵

اکسون موبیل (٪۸)

نفت و گاز

۵

فیس‌بوک (٪۳۹)

تبلیغات آنلاین

از همین رو طرفداران توسعهٔ ایران نیز، در نگاهشان به ایرانِ ۵۰ سال آینده، شاید بخواهند که شرکت بزرگی شبیه مایکروسافتِ دهه‌های ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰ میلادی در ایران ساخته شود و رشد کند. یک مایکروسافت ایرانی هم می‌تواند پول دربیاورد، هم شغل ایجاد کند، و هم محرک رشد اقتصادی ایران باشد. ولی با این که پیشرفت ایران آرزوی ما هم هست، در این نوشته می‌خواهیم با چنین تصویری از آینده به شدت مخالفت کنیم. مخالفت ما نه با صنعت نرم‌افزار، بلکه با مدل تجاری‌ای است که بسیاری از شرکت‌های نرم‌افزاری بر اساس آن پاگرفته‌اند و مایکروسافتِ دهه‌های ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰ هم یکی از واضح‌ترین نمونه‌های آن است. مستقل از این که به‌وجود آمدن شرکتی شبیه مایکروسافت در ایران چه‌قدر امکان‌پذیر است، به نظر ما ضرر وجود چنین شرکتی بیشتر از سودش است. بگذارید بیشتر توضیح دهیم.

کدام مایکروسافت؟

مایکروسافتِ دهه‌های ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰، یعنی مایکروسافتی که دو محصول اصلی‌اش ویندوز و آفیس بود، نمایندهٔ نوعی از کسب‌وکار است که نه تنها به نظر ما هیچ وقت اخلاقی نبوده، بلکه دوره‌اش هم به سر آمده است. تأکید ما روی دهه‌های ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰ نیز از همین جهت است، زیرا رهبری مایکروسافت هم فهمیده که دورهٔ چنین مدل کسب‌وکاری به سر رسیده و هم‌اکنون به شدت مشغول پوست‌اندازی و گذر از مدل پیشین است. ولی مشکل کسب‌وکاری که ویندوز و آفیس می‌فروشد چیست؟

مایکروسافتِ دههٔ ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰ برای نخستین بار مفهوم نرم‌افزار را به عنوان یک «ابزار» در زندگی روزمرهٔ مردم عادی جا انداخت، در حالی که محصولاتش از مهم‌ترین ویژگی‌های یک «ابزار» تهی شده بودند. به دلایلی که در ادامه خواهیم گفت، چنین نرم‌افزاری نه تنها به حقوق اولیهٔ کاربران خود احترام نمی‌گذارد، بلکه راه را برای سرکوب سایر حقوق اساسی آن‌ها (بله، حقوق بشر) نیز هموار می‌کند

نرم‌افزار؟ حقوق اساسی بشر؟

کامپیوترها و نرم‌افزارها نوعی «ابزار»اند، درست همان طور که پیچ‌گشتی یک «ابزار» است. با این وجود، اغلب ما در مورد نرم‌افزار با چیزهایی کنار می‌آییم که اگر همان چیزها را در یک پیچ‌گشتی می‌دیدیم، هیچ وقت آن‌ها را نمی‌پذیرفتیم.

گزاره‌های زیر را دربارهٔ ویژگی‌های ابزارها بخوانید. یک بار ابزار را پیچ‌گشتی تصور کنید و بار دیگر نرم‌افزار. ببینید کدامشان به نظرتان منطقی و کدامشان به نظرتان عجیب است


صاحب یک ابزار باید اختیار کامل روی استفاده از آن داشته باشد
.

نه تنها با پیچ‌گشتی می‌توانید پیچ‌هایتان را در خانه باز و بسته کنید، بلکه باید اجازه داشته باشید (و دارید) که پیچ‌گشتی را در محل کار، یا برای بازکردن پیچ‌های غیراستاندارد، برای پراندن در قوطی نوشابه، و برای بیرون آوردن آشغال از فاصلهٔ بین کابینت‌های آشپزخانه هم به کار ببرید.

با این که نسخهٔ خانگی مایکروسافت آفیس روی کامپیوتر شما نصب است، شما اجازه ندارید که آفیس را در محیط تجاری (محل کارتان) به کار ببرید، حتی اگر ویژگی‌های نسخهٔ خانگی آفیس برای منظور شما کافی باشد. شما حق ندارید آفیس را روی سیستم‌عامل‌هایی به جز آن‌هایی که مایکروسافت اجازه داده است نصب کنید، حتی اگر خودتان روش نصبش را پیدا کرده باشید. در صورت انجام این کار، شما توافق‌نامهٔ کاربری آفیس را نقض کرده‌اید و مایکروسافت (یا نماینده‌اش) می‌تواند از شما شکایت کند.


یک ابزار را باید بشود به دیگری قرض داد
.

اگر همسایهٔ شما بخواهد پیچ‌گشتی شما را قرض بگیرد، شما می‌توانید درخواستش را بپذیرید تا او بتواند با پیچ‌گشتی شما، در خانهٔ خودش، پیچ‌هایش را باز و بسته کند.

اگر همسایه‌تان از شما بخواهد که نرم‌افزار آفیس خود را به او قرض بدهید تا او روی کامپیوتر خودش نوشته‌ای را ویرایش کند، شما اجازه ندارید چنین کاری کنید. اگر آفیس خود را به او قرض دهید شما مجرم هستید و ممکن است به خاطر کمک‌کردن به یک همسایه، هزاران دلار جریمه شوید.


یک ابزار را باید بشود تعمیر کرد
.

اگر پیچ‌گشتی شما خراب شود، مثلاً اگر دستهٔ پیچ‌گشتی روی میله‌اش هرز بچرخد، شما حق دارید که آن را تعمیر کنید یا از کسی بخواهید که آن را برایتان تعمیر کند.

اگر نرم‌افزار آفیس شما خراب شود، مثلاً اگر بفهمید که آفیس همیشه هنگام ویرایش پرونده‌هایی که ترکیب خاصی از نوشته‌های فارسی و انگلیسی را در خود دارند قفل می‌کند، شما هیچ راهی برای رفع این اشکال ندارید. حتی اگر شما برترین متخصص برنامه‌نویسی در دنیا هم باشید، بدون داشتن کدهای منبع آفیس (که مایکروسافت هیچ وقت آن‌ها را به کاربرانش نشان نمی‌دهد) هیچ‌گاه نخواهید توانست این اشکال را برطرف کنید، حتی اگر رفع این اشکال برای یک برنامه‌نویس بسیار آسان باشد.


یک ابزار را باید بشود آزادانه تغییر داد
.

بعضی از آدم‌ها کف دستشان به شدت عرق می‌کند. این آدم‌ها برای کار با ابزارهایی مانند پیچ‌گشتی که به اصطکاک بین ابزار و دست متکی‌اند به مشکل برمی‌خورند. برای همین، آن‌ها گاهی یک لایهٔ مخصوص را روی دستهٔ پیچ‌گشتی می‌چسبانند، وگرنه مجبورند همیشه برای کار با پیچ‌گشتی دستکش بپوشند. چنین کاری، یعنی تغییر دادن جزئی و بهبود ابزارها، برای همه کاری آشناست.

شما هیچ گاه نخواهید توانست ویژگی تازه‌ای را به دلخواه خودتان به آفیس بیفزایید یا حتی از یک برنامه‌نویس بخواهید که این کار را برایتان انجام دهد. تا وقتی که کدهای منبع آفیس را نداشته باشید، کوچک‌ترین اختیاری برای تغییردادن ابزاری که روی کامپیوترتان نصب است نخواهید داشت.

به طور خلاصه، نرم‌افزاری که مایکروسافت دهه‌های ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰ در ذهن ما جا انداخت، دیگر یک ابزار نیست. ما نمی‌توانیم آن را طوری که خودمان می‌خواهد به کار ببریم، نمی‌توانیم با آن به همسایه‌مان کمک کنیم، و حق تعمیر، تغییر، یا بهبودش را هم نداریم. ما کنترل‌کنندهٔ ابزارمان نیستیم، بلکه این ابزار است که خواسته‌های خودش (سازنده‌اش) را به ما دیکته کرده و از این راه ما را کنترل می‌کند.

فراتر از مایکروسافت

اگر همهٔ محدودیت‌هایی که در بالا برشمرده شد، محدود به نرم‌افزارها و کامپیوترها بودند، دامنهٔ مشکلی که پیش می‌آمد چندان گسترده نبود. ولی فناوری‌ها و به ویژه فناوری اطلاعات به قدری در عمق ساختارهای زندگی شخصی، اجتماعی، اقتصادی، و سیاسی ما رخنه کرده‌اند که هر شکلی از به‌هم‌خوردن توازن قدرت در این زمینه‌ها به سرعت خود را در زمینه‌های دیگر نشان می‌دهد.

به همین دلیل است که جاسوسی دولت امریکا از حساس‌ترین اطلاعات وزارتخانه‌های دولت ایران دیگر فقط یک مشکل فناوری نیست، بلکه یک سرخوردگی سیاسی است. قطع دسترسی کاربران ایرانی سرویس ارتباطی Slack، کندشدن پردازندهٔ گوشی‌های هوشمند اپل به فاصلهٔ کوتاهی پس از ورود مدل‌های تازهٔ اپل به بازار، و پخش گستردهٔ اخبار جعلی در فیس‌بوک که احتمالاً نتیجهٔ انتخابات سال ۲۰۱۶ امریکا را تغییر داد، همه و همه پیامدهای این حقیقت‌اند که ما با مفهومی از نرم‌افزار و سرویس‌های کامپیوتری کنار آمده‌ایم که شاید از اول هیچ‌گاه نباید آن را می‌پذیرفتیم.

نرم‌افزاری که همان قدر «ابزار» است که یک پیچ‌گشتی

ریچارد استالمن، پایه‌گذار جنبش نرم‌افزارهای آزاد
در سال ۱۹۸۳ ریچارد استالمن جنبش نرم‌افزارهای آزاد را برای حفاظت از آزادی کاربران نرم‌افزار پایه گذاشت.

داشتن تصویری از نرم‌افزار که در بخش پیش برشمرده شد نه تنها اشتباه است، بلکه یک جامعهٔ آزاد باید فعالانه با چنین تصویری مخالفت کرده و کاربرد چنین نرم‌افزارهایی را رد کند. گذشته از این، دولت‌ها باید در در سطح سیاست‌گذاری، سازندگان چنین نرم‌افزارهایی را دلسرد و توسعهٔ نرم‌افزارهای جایگزین را تشویق کنند. تصور یک مفهوم جایگزین برای «نرم‌افزار مایکروسافتی» ساده است: نرم‌افزاری که مثل یک ابزار باشد؛ نرم‌افزاری که شما آن را کنترل می‌کنید و نه برعکس؛ نرم‌افزاری که به آزادی‌های سادهٔ شما برای اجرا، اشتراک‌گذاری، تعمیر، و تغییرش احترام می‌گذارد؛ یک نرم‌افزار آزاد.

در سال ۱۹۸۳ میلادی، یک برنامه‌نویس در آزمایشگاه هوش مصنوعیِ دانشگاه ام‌آی‌تی به نام ریچارد استالمن، پس از اینکه روند نگران‌کنندهٔ‌ دنیای نرم‌افزار را در نادیده‌انگاری حقوق کاربران دید، «جنبش نرم‌افزارهای آزاد» را پایه گذاشت و مفهوم «نرم‌افزار آزاد» را نیز به طور دقیق تعریف کرد. او که در آن زمان ۳۰ ساله بود، پروژهٔ بسیار بلندپروازانه‌ای را آغاز کرد تا بر پایهٔ این مفاهیم، یک سیستم‌عامل کامل به نام «گنو» و همهٔ برنامه‌های ضروری برای کار با کامپیوترها (در آن زمان) را بنویسد.

تعریف نرم‌افزار آزاد

بر اساس تعریف «بنیاد نرم‌افزارهای آزاد»

(این تعریف، پایهٔ مجوزهای نرم‌افزاری گوناگون است)


نرم‌افزاری که آزادی‌های چهارگانهٔ زیر را برای کاربرش به رسمیت بشناسد.

آزادی برای اجرای برنامه برای هر منظوری (آزادی صفر)

آزادی برای مطالعه و بررسی چگونگی عملکرد برنامه و تغییر آن برای نیاز خود (آزادی یک)

آزادی برای توزیع مجدد کپی‌هایی از آن، بنابراین شما می‌توانید به همسایگان (اطرافیان) خود کمک کنید (آزادی دو)

آزادی برای بهبود برنامه و انتشار این تغییرات برای عموم، بنابراین تمام جامعه از آن بهره می‌برند (آزادی سه)




مجوزهای نرم‌افزاری آزاد نوشته‌های حقوقی دقیق و محکمه‌پسندی‌اند که به همراه هر نرم‌افزار توزیع می‌شوند و شرایط دقیق استفاده، تغییر، و اشتراک‌گذاری نرم‌افزار را برای کاربر مشخص می‌کنند. همهٔ این مجوزها آزادی‌های چهارگانه را برای کاربر به رسمیت می‌شناسند، ولی در جزئیات با هم متفاوتند. برای نمونه، برخی از این مجوزها از کاربر می‌خواهند که نام توسعه‌دهندگان اصلی برنامه را همیشه به همراه نرم‌افزار توزیع کند، یا او را ملزم می‌کنند که نسخه‌های تغییریافتهٔ نرم‌افزار را نیز فقط تحت همان مجوز توزیع کند.

چند نمونه از پرکاربردترین مجوزها در دنیای نرم‌افزارهای آزاد

GPL (مجوز عمومی همگانی گنوAGPL (مجوز گنو برای برنامه‌های تحت شبکه) ، BSD (مجوز دانشگاه برکلی) ، MPL (مجوز همگانی بنیاد موزیلا)

ریچارد استالمن همچنین مفهومی به نام «کپی‌لِفت» را ابداع کرد که در گسترش و پویایی نرم‌افزارهای آزاد بسیار تعیین‌کننده بود. کپی‌لفت فرایندی است که قانون کپی‌رایت را در جهتی خلاف منظور اولیهٔ کپی‌رایت به کار می‌گیرد. اگر نرم‌افزاری تحت مجوزی از نوع کپی‌لفت (مانند مجوز GPL) منتشر شده باشد، کاربر آن نرم‌افزار موظف است تا نسخه‌های تغییریافتهٔ آن نرم‌افزار را نیز فقط تحت همان مجوز برای دیگران منتشر کند. به این ترتیب زنجیرهٔ بی‌پایانی از بهبودها روی آن نرم‌افزار پدید می‌آید و هیچ‌کس اجازه نخواهد داشت که نسخه‌های تغییریافته‌اش را به شکل یک نرم‌افزار غیر آزاد منتشر کند.

بیش از سه دهه از آغاز پروژهٔ گنو می‌گذرد. امروز دیگر نرم‌افزارهای آزاد یک رؤیای دست‌نیافتنی نیستند، بلکه دنیایی از نرم‌افزارهای آزاد وجود دارد که هم کاربران خانگی و هم شرکت‌های تجاری به گستردگی آن‌ها را به‌کار می‌برند.

چند نمونه از نرم‌افزارهای آزاد که احتمالاً شما هم کاربر آن‌ها هستید

نشان

نام

مجوز

توضیح


فایرفاکس

MPL

یک مرورگر وب که بنیاد موزیلا به همراه جامعهٔ بزرگی از برنامه‌نویسان در سراسر دنیا آن را توسعه می‌دهند. فایرفاکس بیش از نیم میلیارد کاربر در سراسر جهان دارد و محیط کاربری آن به ۸۹ زبان دنیا ترجمه شده است.


تلگرام

GPL

پیام‌رسان تلگرام که برای گوشی‌های هوشمند اندروید، اپل، و سیستم‌عامل‌های رومیزی در دسترس است (و در سال ۱۳۹۷ پرکاربردترین پیام‌رسان بین کاربران ایرانی است). نه تنها نرم‌افزارهای رسمی تلگرام (در سمت کاربر) آزادند، بلکه گردانندگان سرویس تلگرام اجازه می‌دهند که هر کسی بتواند نرم‌افزاری بر اساس رابط برنامه‌نویسی تلگرام بسازد و با آن به شبکهٔ تلگرام وصل شود. به همین دلیل نرم‌افزارهای غیررسمی زیادی نیز برای تلگرام ساخته شده است. ولی نرم‌افزار سمت سرور تلگرام آزاد نیست و معماری شبکهٔ تلگرام نیز (بر خلاف پیام‌رسان‌های مبتنی بر پروتکل جَبِر یا ماتریکس) متمرکز است.


وی‌ال‌سی

LGPL

نرم‌افزار پخش‌کنندهٔ صدا و تصویر که می‌تواند بیشتر قالب‌های صوتی و تصویری را بخواند و برای همهٔ سیستم‌عامل‌های رایج روی کامپیوترها و گوشی‌های هوشمند در دسترس است. تا دی ماه ۱۳۹۷، این نرم‌افزار بیش از ۳ میلیارد بار بارگیری (دانلود) شده است.


لیبره‌آفیس

MPLv2 و LGPLv3+

مجموعهٔ نرم‌افزارهای اداری که ابزارهایی برای ویرایش نوشته، جدول، اسلاید، نمودار، و روابط ریاضی دارد و با نرم‌افزارهای مشابه (مانند مایکروسافت آفیس) نیز سازگار است. توسعهٔ لیبره‌آفیس را «بنیاد مستندات» هماهنگ می‌کند و شرکت‌های نرم‌افزاری گوناگونی به همراه جامعهٔ بزرگی از برنامه‌نویسان مستقل آن را توسعه می‌دهند.


نکست کلاود

AGPL

مجموعه‌ای از نرم‌افزارهای روی شبکه و سمت کاربر برای ذخیره و همگام‌سازی داده‌های شخصی بین دستگاه‌های گوناگون. امکاناتی مشابه (ولی گسترده‌تر از) دراپ‌باکس و سرویس‌های ذخیره‌سازی گوگل ارائه می‌دهد، با این تفاوت که کاربر روی نرم‌افزارها و شرایط ذخیره شدن داده‌هایش کنترل کامل دارد. توسعهٔ نکست‌کلاود را یک شرکت آلمانی به همین نام به کمک برنامه‌نویسان مستقل به عهده دارد.


لینوکس

GPLv2

سیستم‌عاملی که بیش از نیمی از سرورهای اینترنتی، گوشی‌های هوشمند، سوپرکامپیوترها، و بسیاری از سیستم‌های حساس هوانوردی، صنعتی، و مالی دنیا با آن کار می‌کنند. لینوکس که توسعه‌اش در سال ۱۹۹۱ آغاز شد، تنها بخش مرکزی (هستهٔ) سیستم‌عامل است که ارتباط مستقیم بین سخت‌افزار و نرم‌افزار را به عهده دارد. در عمل، لینوکس به همراه تعداد زیادی از برنامه‌های جانبی اجرا می‌شود که اغلب آن‌ها از پروژهٔ گنو (پروژه‌ای که استالمن در سال ۱۹۸۳ پایه‌گذاری کرد) می‌آیند. به همین دلیل به چنین سیستم‌هایی گنو/لینوکس یا گنو+لینوکس می‌گویند.

بیشتر توسعه‌دهندگان لینوکس کارمندان شرکت‌هایی هستند که لینوکس را به گستردگی در محصولاتشان به کار می‌برند و پیوسته می‌خواهند که ویژگی‌های تازه‌ای به آن افزوده شود. کدهای منبع لینوکس تا سال ۲۰۱۸ از ۲۳ میلیون خط فراتر رفته است.

آیا توسعهٔ نرم‌افزار آزاد از نظر مالی ممکن است؟

از آن‌جا که کاربر نرم‌افزار آزاد همیشه حق دارد نرم‌افزار را آزادانه با دیگران نیز به اشتراک بگذارد، سازندهٔ نرم‌افزار نمی‌تواند همهٔ کاربرانش را مجبور کند که برای تهیهٔ نرم‌افزار پولی بپردازند. آیا این یعنی توسعهٔ نرم‌افزار آزاد از نظر مالی هیچ سودی ندارد؟

بخش مهمی از درآمد سازندگان نرم‌افزارها نه از فروش نرم‌افزار، بلکه از ارائهٔ خدمات پشتیبانی و مشاوره‌ای به سازمان‌هایی به دست می‌آید که نرم‌افزارها را در مقیاس بزرگ به کار می‌برند؛ خدماتی مانند نصب و راه‌اندازی، آموزش کارکنان، رفع اشکال‌های اضطراری، پاسخ به پرسش‌های فنی مشتریان، و به‌روزرسانی به نسخه‌های تازهٔ نرم‌افزار. شرکت‌های زیادی وجود دارند که با فروش قراردادهای پشتیبانی برای نرم‌افزارهای آزاد سود خوبی به دست می‌آورند (جدول زیر را ببینید) و از این راه نرم‌افزارهای آزاد خود را نیز پیوسته قدرتمندتر می‌کنند. یکی از خوبی‌های چنین مدل کسب‌وکاری این است که هزینهٔ توسعهٔ نرم‌افزار بین همهٔ افراد و شرکت‌هایی که در توسعهٔ نرم‌افزار مشارکت دارند تقسیم می‌شود، ولی درآمد آن‌ها از ارائهٔ خدمات پشتیبانی تنها به خودشان می‌رسد.

البته مدل کسب و کار مایکروسافت در دهه‌های ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰ نیز، یعنی «فروختن» کپی‌هایی از نسخهٔ باینری نرم‌افزار بدون انتشار کدهای منبع، می‌تواند بالقوه بسیار سودآور باشد، و برای نمونه می‌تواند رئیس مایکروسافت را در همان دهه‌ها به ثروتمندترین مرد جهان تبدیل کند. ولی همان‌طور که دیدیم، این مدل تجاری حقوق اساسی کاربران را برای کنترل ابزارهایشان نادیده گرفته و جلوی همکاری بین کاربران را می‌گیرد و بنابراین از نظر اخلاقی گزینهٔ قابل قبولی برای یک جامعهٔ آزاد نیست. اگر در طول تاریخ مدل‌های کسب‌وکار را تنها با توجیه اقتصادی آن‌ها می‌سنجیدیم، احتمالاً هنوز هم باید برده‌داری را—که زمانی تجارت بسیار پرسودی بود—در جامعه می‌پذیرفتیم. ولی سود اقتصادی تنها محرک برای تغییر جوامع نیست و ارزش‌های بنیادی‌تری مانند اخلاق و حقوق بشر محرک‌های بسیار نیرومندتری‌اند، یا دست‌کم باید باشند. به همین دلیل، دولت‌ها باید با فراهم‌کردن امکان کسب‌وکارهای مبتنی بر نرم‌افزار آزاد، شرایطی را فراهم کنند که شهروندانشان همیشه به نرم‌افزارهای آزاد دسترسی داشته باشند. برخی از این روش‌های کسب‌وکار را به همراه نمونه‌های واقعی آن‌ها در جدول زیر فهرست کرده‌ایم.

روش‌های تأمین مالی برای توسعهٔ نرم‌افزارهای آزاد

روش

نام نرم‌‌افزار یا شرکت

توضیح

فروش خدمات پشتیبانی

ردهت، نکست کلاود، کنونیکال، سوزه

نرم‌افزار همیشه تحت یک مجوز آزاد قابل دسترسی است، ولی مشتریانی که کارکرد درست نرم‌افزار برایشان بسیار مهم است، تنها با پرداخت پول می‌توانند خدمات پشتیبانی و مشاوره‌ای (نصب و راه‌اندازی، آموزش کارکنان، به‌روزرسانی، رفع اشکال‌های اضطراری، پاسخ به پرسش‌های فنی) دریافت کنند.

نمونه: شرکت آمریکایی رِدهَت یکی از پیشگامان چنین مدل کسب و کاری است. همهٔ محصولات ردهت با مجوزهای آزاد منتشر می‌شوند، ولی مشتریان برای گرفتن پشتیبانی فنی محصولات باید حق اشتراک بپردازند. در سال ۲۰۱۷، درآمد سالانهٔ ردهت ۲٫۹ میلیارد دلار بود. در سال ۲۰۱۸ شرکت آی‌بی‌ام به قیمت ۳۴ میلیارد دلار ردهت را خرید.

فروش گواهینامهٔ تخصصی

لیبره‌آفیس، مودل، ردهت، بنیاد لینوکس

شرکت سازندهٔ نرم‌افزار دوره‌های آموزشی دربارهٔ نرم‌افزارش برگزار کرده و برای کسانی که آزمون‌های دوره را پشت سر بگذارند، گواهینامهٔ تخصصی صادر می‌کند. چنین افردای می‌توانند با نمایش تأییدیهٔ رسمی از شرکت سازنده، به دیگران خدمات پشتیبانی ارائه دهند.

فروش اجازهٔ استفاده از نشان تجاری

کنونیکال، ردهت

با اینکه نرم‌افزار ساخت شرکت آزاد است، ولی نام و نشان تجاری آن به ثبت رسیده است. شرکت‌های دیگر تنها در صورتی می‌توانند نام آن محصول را در محصولاتشان به کار ببرند که اجازهٔ چنین کاری را از شرکت سازندهٔ نرم‌افزار «بخرند

نمونه: توزیع گنو/لینوکس اوبونتو هم آزاد و هم رایگان است، ولی شرکت‌های میزبانی اینترنت که سرورهایی با سیستم‌عامل اوبونتو را به مشتریانشان ارائه می‌دهند، باید درصدی از درآمد خود را به شرکت کنونیکال (سازندهٔ اوبونتو) بپردازند. در‌واقع شرکت کنونیکال اعتبار نام اوبونتو را «می‌سازد» و مصرف‌کنندگان نهایی (صاحبان وبسایت‌ها و سرویس‌های اینترنتی) این اعتماد را از او «می‌خرند» (البته با واسطهٔ شرکت‌های فروشندهٔ خدمات میزبانی). در سال ۲۰۱۷، درآمد سالانهٔ شرکت کنونیکال ۱۲۶ میلیون دلار بود.

جلب پشتیبانی دولت‌ها و سرمایه‌گذاران بزرگ

اندروید، ویژوال استودیو کُد، و بسیاری از پروژه‌های کوچک دیگر

بسیاری از دولت‌ها، دانشگاه‌ها، شرکت‌های بزرگ، و سازمان‌های غیردولتی از برنامه‌نویسان مستقل برای توسعهٔ نرم‌افزارهای آزاد پشتیبانی مالی می‌کنند یا خودشان مجری توسعهٔ نرم‌افزارهای آزاد می‌شوند. برای نمونه، دولت آلمان در برنامهٔ پروتوتایپ‌فاند یا شرکت گوگل در برنامهٔ کدنویسی تابستانهٔ گوگل به داوطلبان مستقل یا دانشجویان برای توسعهٔ نرم‌افزارهای آزاد حقوق می‌دهند.

نمونه: در آلمان، وزارت آموزش و پژوهش به همراه بنیاد دانش آزاد آلمان به توسعه‌دهندگان نرم‌افزارهای آزاد که در برنامهٔ پروتوتایپ‌فاند پذیرفته شوند، در یک بازهٔ شش ماهه تا سقف ۴۷٫۵ هزار یورو کمک مالی می‌کند.

اولویت دادن به توسعهٔ ویژگی‌های سفارشی

لینوکس، نکست‌کلاود

نرم‌افزار تحت یک مجوز آزاد منتشر می‌شود، ولی مشتریان برای توسعهٔ ویژگی‌های اضافه‌ای که مورد نیازشان است، به توسعه‌دهندگان نرم‌افزار پول می‌دهند. همه چیز، حتی ویژگی‌های تازه به طور آزاد منتشر می‌شود، ولی مشتریان با صرف هزینه، جهت توسعهٔ نرم‌افزار را به سمتی که مورد نیاز خودشان است هدایت می‌کنند.

نمونه: شرکت آلمانی نکست‌کلاود که ۱۰۰٪ از محصولاتش نرم‌افزار آزاد است، از این راه (و در ضمن از راه فروش خدمات پشتیبانی) در پایان سال ۲۰۱۸ میلادی بیش از ۱۰۰ مشتری بزرگ سازمانی و بیش از ۳۰ کارمند تمام‌وقت دارد.

مجوز دوگانه

مای اسکوئل

نرم‌افزار تحت یک مجوز کپی‌لفت مانند جی‌پی‌ال منتشر می‌شود، ولی شرکت سازندهٔ نرم‌افزار اجازهٔ استفاده از نرم‌افزارش با یک مجوز غیرآزاد را به شرکت‌های دیگر «می‌فروشدبا اینکه کاربران همیشه به نسخهٔ کامل نرم‌افزار تحت یک مجوز آزاد دسترسی دارند، ولی نرم‌افزار همزمان در یک محصول غیرآزاد نیز به کار رفته است. (برای این منظور لازم است که همهٔ حقوق معنوی نرم‌افزار در اختیار شرکت فروشنده باشد، یا شرکت از همهٔ مشارکت‌کنندگان در توسعهٔ نرم‌افزار بخواهد که حق انتشار نرم‌افزار تحت مجوزهای غیرآزاد را به او واگذار کنند.)

پیش‌پرداخت/سرمایه‌گذاری جمعی/حمایت مالی پیوسته

اف‌دروید، ماستدون، دارک تیبل، یوبی پورتس، نیوپایپ

کاربران نرم‌افزار به طور داوطلبانه برای ساخت یا توسعهٔ نرم‌افزار به گروه توسعه‌دهندگان کمک مالی (یک‌باره یا پیوسته) می‌کنند. چنین پرداخت‌هایی به کمک وبسایت‌های سرمایه‌گذاری جمعی مانند کیک‌استارتر یا به کمک وبسایت‌های حمایت پیوسته مانند پیتریان یا لیبراپِی انجام می‌شود. گاهی توسعه‌دهندگان نرم‌افزارها در قبال چنین کمک‌هایی مزایای ویژه‌ای برای حامیان در نظر می‌گیرند، مانند فرستادن هدایای کوچک به آن‌ها یا فراهم کردن امکان دسترسی آن‌ها به کانال‌های ارتباط بین توسعه‌دهندگان.

نمونه: در پایان سال ۲۰۱۸ میلادی، نرم‌افزار شبکهٔ اجتماعی ماستدون در وبسایت پیتریان بیش از ۹۰۰ حامی دارد که ماهانه بیش از ۴۰۰۰ دلار به این پروژه کمک می‌کنند. همهٔ هزینه‌های میزبانی سرور، حقوق کامل توسعه‌دهندهٔ اصلی، و دستمزد تیم مدیریت سرور از این راه پرداخت می‌شود.

به سوی آینده

پیشرفت صنعتی، حتی در صنعت نرم‌افزار که به زیرساخت‌های کمتری نیازمند است، نمی‌تواند فرایندی یک‌شبه باشد. حتی اگر زیرساخت‌های ملموسی مانند دسترسی به کامپیوترها و اینترنتِ سریع، پایدار، و بی‌طرف نیز در ایران فراهم باشد، نباید تصور کرد که چند دانشجوی انصرافی از دانشگاه بتوانند به راحتی شرکت نرم‌افزاری عظیمی مانند مایکروسافت را از گاراژ خانهٔ خود پایه بگذارند. رشد صنعت نرم‌افزار در همهٔ کشورها به بسیاری از زیرساخت‌های فرهنگی، مالی، سازمانی، و آموزشی نیاز دارد. ما در ایران در مورد بسیاری از این زیرساخت‌ها برای سرمایه‌گذاران، کارفرمایان، کارمندان، و مشتریان در آغاز راهیم.

با وجود همهٔ این‌ها، نیازی نیست که ما تک‌تک پله‌هایی را که کشورهای پیشرفته در صنعت نرم‌افزار پیموده‌اند دوباره طی کنیم. نباید به بهانهٔ تولید ثروت در کوتاه‌مدت، به پیشواز مدل‌هایی از کسب‌وکار برویم که آسیب‌های دراز مدتشان هم در مقیاس شخصی و هم در جامعهٔ بزرگ‌تر تجربه شده، و کشورهای پیشرفته‌تر نیز به دلایل گوناگونی از آن‌ها فراتر رفته‌اند. ما نباید بپذیریم که نرم‌افزاری که با تاروپود جامعه گره خورده (و هر روز بیشتر گره خواهد خورد) جعبهٔ سیاهی باشد که تنها یک شرکت خاص می‌تواند آن را کنترل کند و از این راه زندگی دیجیتال شهروندان را—که تفاوتش با زندگی واقعی آن‌ها هر روز کمرنگ‌تر می‌شود—در گروگان خود بگیرد.

ما شهروندان شایستگی این را داریم که بتوانیم آزادانه در استفاده از ابزارهایمان به یکدیگر کمک کنیم. ما شایستگی این را داریم که چگونگی کارکرد نرم‌افزارهایمان را یاد بگیریم و آن را به دانش‌آموزان خود نیز بیاموزیم. ما شایستگی این را داریم که صنعت نرم‌افزاری نوآور، کارآفرین، و پایدار در کشورمان داشته باشیم. ما شایستگی این را داریم که وقتی نرم‌افزارمان با مشکلی روبه‌رو شد، برنامه‌نویس دلخواه خودمان را برای تعمیر آن استخدام کنیم.

ما شایستگی استفاده از نرم‌افزار آزاد را داریم.

منابع

نسخه‌ای از این نوشته نخستین بار در تاریخ ۱۶ اسفند ۱۳۹۷ در سایت میدان منتشر شد.

ماستدون از توییتر بهتر است، در ۵ دقیقه

شبکهٔ اجتماعی غیرمتمرکز ماستدون Mastodon

ماستدون یک شبکهٔ اجتماعی تازه و خیلی شبیه به توییتر است—شبکه‌ای برای نوشته‌های کوتاه، برای پیگیری نوشته‌های دیگران، دارای هشتگ‌ها، و امکاناتی از این قبیل. ولی ماستدون خیلی بهتر از توییتر است، نه فقط برای این که هیچ تبلیغی ندارد و نوشته‌ها را صرفاً با ترتیب زمانی به شما نشان می‌دهد، هر چند که این‌ها هم به بهتربودنش ضرری نمی‌زنند!

برتری واقعی ماستدون نسبت به توییتر این است که ماستدون یک ماشین عصبی‌کردن مردم نیست که نگذارد ما کسانی را که دیدگاهی مخالف ما دارند، به شکل انسان‌های واقعی و شایستهٔ درک و هم‌فکری ببینیم.

برای توضیح این که ماستدون چه‌قدر بهتر است، من در این‌جا سه نمونه می‌آورم که ماستدون چه‌طور بهتر است، و در پایان هم خواهم گفت که ماستدون چرا بهتر است.

از ریتوییت کردن تا بازبوقیدن

یکی از خطرناک‌ترین بخش‌های توییتر وقتی است که مردم نوشته‌ای را ریتوییت می‌کنند که به نظرشان احمقانه، اهانت‌آمیز، یا فجیع است، و در بالای آن توییت پیغام کوتاهی می‌نویسند تا «دشمن»شان را رسوا کند. با گذشت زمان، این کار باعث می‌شود که همهٔ طرف‌های درگیر دربارهٔ آن موضوع، تنها یک تصویر غیرواقعی و کاریکاتورگونه از طرف مقابلشان را ببینند که تنها نشان‌دهندهٔ بدترین ویژگی‌های آن‌هاست. (این پدیدهٔ دست‌چین‌کردن بدترین بخش‌های طرف مقابل مستقل از توییتر هم وجود دارد، ولی توییتر بسیار بسیار بدترش می‌کند.)

ماستدون چگونه این مشکل را حل کرده؟ خیلی ساده، ماستدون ریتوییت ندارد، به جایش «بازبوقیدن» دارد. بازبوقیدن خیلی شبیه ریتوییت‌کردن است، ولی با یک فرق اساسی: شما نمی‌توانید نظر خودتان را بالای نوشتهٔ اصلی بنویسید. این یعنی شما نمی‌توانید نوشتهٔ فجیعی را به اشتراک بگذارید و بالایش بنویسید که آن نوشته چه‌قدر فجیع است—تنها کاری که می‌توانید بکنید به اشتراک گذاشتن بدون نظر خودتان است. از این گذشته، نام این کار—«بازبوقیدن»—چیزی را به یاد ما می‌آورد که توییتر می‌خواهد ما متوجهش نشویم: این که «بازبوقیدن» چیزی که ما مخالفش هستیم، در نهایت به آن چیز تریبون و توجه بیشتری می‌دهد، نه کمتر.

در نتیجه، کاربران ماستدون تقریباً هیچ وقت برای نشان‌دادن غلط بودن یک نوشته، آن را به اشتراک نمی‌گذارند. مشکلی هم با سیل پیگیری‌کنندگانی که به حساب نویسندهٔ اصلی سرازیر می‌شوند پیش نمی‌آید.

ماستدون محلی است (ولی همزمان جهانی‌ست)

در توییتر، همهٔ کاربران دنیا روی دقیقاً یک پلتفرم هستند، با یک مجموعهٔ ثابت از سیاست‌های مدیریتی که روی همهٔ گروه‌هایی که در آن هستند اعمال می‌شود. اگر حساب کاربری شما در توییتر تعلیق شود، شما از کل توییتر تعلیق شده‌اید.

در ماستدون، شما عضو چیزی به نام ماستدون نمی‌شوید. به جایش شما عضو یکی از «سرور»های ماستدون می‌شوید. احتمالاً سرور شما چند صد کاربر داشته باشد و یک یا دو مدیر؛ دقیقاً تعدادی که با آن همچنان می‌توان گفتگوها را متمدنانه ادامه داد بی آن که وارد بحث‌های بی‌پایان دربارهٔ قانون‌های مدیریتی بشویم. در ضمن، از آن‌جا که شما علاوه بر فهرست پیگیری‌های خودتان، یک «فهرست نوشته‌های محلی» هم دارید، سرور شما حس یک خانهٔ مشترک به شما می‌دهد. با وجود سرورهای متعدد، اختیار با شماست: اگر از سیاست‌های مدیریتی یا فضای حاکم بر کاربران یک سرور خوشتان نیامد، همیشه می‌توانید سرور دیگری پیدا کرده و حسابتان را به آن‌جا منتقل کنید.

روش بالا به زیبایی مشکل بزرگ توییتر دربارهٔ مدیریت کاربرانش را حل می‌کند. همزمان با رشد شبکه، تعداد مدیران ماستدون نیز به طور طبیعی رشد می‌کند. ولی با این وجود، مدیران در ماستدون همچنان به تعداد نسبتاً کمی از کاربران همبستگی (و پاسخگویی) دارند.

واضح است که اگر فقط می‌توانستید با چند صد نفری ارتباط داشته باشید که عضو سرور شما هستند، ماستدون چیز مزخرفی می‌شد، و ماستدون به هیچ وجه چنین محدودیتی ندارد. شما می‌توانید با هر کسی روی هر سروری که باشد ارتباط داشته باشید. تنها فرقش این است که اگر شما با کاربران سرورهای دیگر مشکلی داشتید، شکایت شما به مدیران سرورهای آن‌ها فرستاده می‌شود، نه مدیر سرور خودتان.

ولی آیا کسی نمی‌تواند سروری بسازد که همه جور مطالب فجیعی روی آن منتشر می‌شود و کاربرانش اعضای سرورهای دیگر را اذیت می‌کنند؟ بله همه می‌توانند چنین کاری کنند، ولی ماستدون هم به شما و هم به مدیر سرورتان امکان می‌دهد تا چنین سرورهایی را به تمامی مسدود کنید. اگر یک سرور کاربران خودش را کنترل نکند، به احتمال زیاد سرورهای دیگر ارتباطشان را با آن قطع می‌کنند—یا دست‌کم ارتباطش فقط به سرورهای دیگری مشابه خودش محدود می‌ماند.

محیط کاربری‌ای که رفتار مسئولانه را تشویق می‌کند

محیط کاربری ماستدون یک ویژگی خیلی واضح را به کاربر ارائه می‌دهد که با آن می‌توان بخش‌هایی از یک نوشته را پشت یک «هشدار محتوا» پنهان کرد. این هشدار تنها وقتی برداشته می‌شود که خواننده خودش بخواهد محتوای پشت هشدار را ببیند. این یک روش خیلی خوب برای پنهان کردن آخرین خط یک جوک یا پیشگیری از لو رفتن یک داستان است. از این‌ها مهم‌تر، با آن می‌توان موضوعات حساسیت‌برانگیز مانند نوشته‌های سیاسی را پنهان کرد.

موضوع اصلی این ویژگی «کنترل» است. فرایند علامت گذاشتن روی نوشته‌های سیاسی و اختیار دادن به خواننده برای دیدن یا ندیدن نوشته‌ها باعث می‌شود که کنترل در دست او باشد؛ شاید او بخواهد نوشته‌های سیاسی را بخواند؛ خیلی‌ها می‌خواهند. ولی اگر نخواهد (یا الان نخواهد)، این کنترل را دارد که آن نوشته‌ها را نبیند. و در ضمن این تنها روشی نیست که محیط کاربری ماستدون با آن کنترل را به دست کاربر می‌دهد؛ مثلاً در ماستدون گزینه‌های بسیار متنوع و قدرتمندی برای پنهان کردن بوق‌ها بر اساس کلیدواژه‌هایی است که شما تعریف می‌کنید. به این ترتیب شما راهی دارید که همزمان با پیگیری یک کاربر، مجبور نباشید هر چیزی را که او می‌نویسد ببینید.

البته به کار بردن چنین ویژگی‌هایی به فرهنگ حاکم بر کاربران بستگی دارد؛ این که کاربری نوشتهٔ سیاسی خودش را پنهان کند به این بستگی دارد که به نظر او بحث‌های سیاسی چه‌قدر آزاردهنده‌اند و آیا او می‌خواهد به خوانندگان کنترل روی خواندن یا نخواندن آن نوشته‌ها را بدهد یا نه. ولی فناوری می‌تواند با طراحی رابط‌های کاربری کاربران را به سمت چنین فرهنگی بکشاند، و چنین فرهنگی همین حالا بین کاربران ماستدون جا افتاده است.

ولی چرا؟ توییتر با عصبانی کردن کاربران تجارت می‌کند؛ ماستدون از اساس تجاری نیست

توییتر شرکتی است که با نمایش تبلیغات پول در می‌آورد (یا دست‌کم تلاش می‌کند که پول دربیاورد). برای افزایش درآمدش از تبلیغات، آن‌ها باید شما را هر چه‌قدر که ممکن است بیشتر روی توییتر نگه دارند، و این یعنی باید مطالبی که به شما نشان می‌دهند هر چه بیشتر شما را مشغول و درگیر کند.

ولی نکته این جاست که مشغول‌کننده‌ترین توییت‌ها معمولاً آن‌هایی‌اند که از همه بیشتر خوانندگان را عصبانی یا برانگیخته می‌کنند. هر توییتی که مردم بیشتر رویش کلیک کنند یا درباره‌اش حرف بزنند—حتی اگر حرفشان این باشد که طرف مقابل چه‌قدر بد است—دقیقاً توییتی است که کاربران را بیشتر روی توییتر نگه می‌دارد تا بیشتر تبلیغ ببینند. عصبانی شدن مردم برای درآمد توییتر خوب است.

برای همین است که محیط حاکم بر کاربران توییتر الان—و احتمالاً هیچ وقت—به اندازهٔ محیط ماستدون سالم نیست. نوآوری‌های ماستدون از نظر فناوری چندان مهم نیستند (بله، چیزهای فنی جالبی در ماستدون هست، ولی چیزی نیست که توییتر نتواند مشابهش را بسازد). دلیل برتری‌های ماستدون نسبت به توییتر این است که از نظر توییتر این چیزها برتری نیستند. هر چیزی که باعث شود مردم کمتر توییت‌های نفرت‌انگیز دشمنانشان را با عصبانیت ریتوییت کنند، از نظر توییتر ضرر است، به همین سادگی.

و البته توییتر اختیار زیادی هم در این باره ندارد. حتی اگر آن‌ها بخواهند درآمد تبلیغاتی‌شان را فدا کنند تا کیفیت گفتگوها را بالاتر ببرند، به احتمال زیاد نمی‌توانند. توییتر یک شرکت سهامی عام است که با پول سرمایه‌گذارها گردانده می‌شود؛ بنابراین فشار بسیار زیادی روی آن‌هاست تا هر چه بیشتر برای سرمایه‌گذارانشان پول دربیاورند. تویتتر نمی‌تواند و نخواهد توانست در درازمدت درآمد تبلیغاتی‌اش را فدای چیز دیگری کند.

از طرف دیگر ماستدون انگیزهٔ تجاری ندارد و نخواهد داشت. در بالاترین سطح، ماستدون یک پروژهٔ کوچک نرم‌افزار آزاد است که به کمک سایت پیتریان پولش را درمی‌آورد. دلیل این که ماستدون می‌تواند کوچک باقی بماند این است نمی‌خواهد یک شبکهٔ متمرکز بسازد. بزرگ‌ترین بخش کار را هزاران مدیر سیستم انجام می‌دهند که در سراسر دنیا پراکنده‌اند و هرکدام یک سرور ماستدون با چندده یا چندصد کاربر را اداره می‌کنند. چنین کاری اتفاقاً مقرون به صرفه است، زیرا نگهداری یک سرور کوچک تنها چند دلار در ماه هزینه دارد، و همزمان کار جذابی هم هست: این کار اختیار زیادی به صاحب سرور می‌دهد، از جمله جایگاه ویژه‌ای برای کمک به ساخته شدن یک جامعهٔ کاربری کوچک و سالم. در ماستدون کل مجموعه بر اساس انگیزه‌های معقولی کار می‌کنند.

عضو شدن

اگر همهٔ چیزهایی که گفته شد به نظر شما جذاب است، توصیه می‌کنم که ماستدون را امتحان کنید. ماستدون بی‌عیب و نقص نیست، و اگر شما کاربر جدی توییتر باشید شاید نتواند جای توییتر را کاملاً برایتان پرکند—حتی اگر تنها دلیلش این باشد که کسانی که شما دوست دارید پی بگیرید (هنوز) عضوش نشده‌اند. ولی جامعهٔ کاربری ماستدون واقعاً خوب است و به سرعت دارد بزرگ‌تر می‌شود. برای من از وقتی واردش شدم تجربهٔ بسیار لذت‌بخشی بوده. اگر خواستید عضو شوید، سایت اصلی ماستدون، joinmastodon.org، پر از اطلاعات مفید است.

لازم نیست برای آغاز کار با ماستدون همهٔ جزئیاتش را یاد بگیرید، ولی اگر دلتان بخواهد کمی بیشتر بدانید، یک راهنمای مفید (به فارسی) در ویکی‌کتاب برایش وجود دارد. وقتی به مرحله‌ای رسیدید که باید سروری برای عضویت انتخاب کنید، می‌توانید از ابزاری که سایت instances.social فراهم کرده کمک بگیرید.

پیشنهاد من این است که ابزار یافتن سرورهای ماستدون را به کار ببرید و چند سرور نسبتاً کوچک را انتخاب کنید. سپس روی آن‌ها کلیک کنید و ببینید فرهنگ و سیاست‌های مدیریتی‌شان چگونه است. شاید هم بد نباشد که نگاهی به نوشته‌های عمومی آن سرور بیندازید تا حسی از فضای کلی حاکم بر آن‌ها دستتان بیاید. آن وقت می‌توانید یکی از سرورها را انتخاب کنید—و البته می‌توانید بعداً نظرتان را عوض کنید.

این مطلب ترجمه‌ای است از نوشتهٔ Daniel Sockwell به نام
Mastodon Is Better than Twitter: Elevator Pitch
تغییرهای جزئی در این ترجمه نسبت به نوشتهٔ اصلی با نویسنده هماهنگ شده است.

آیا نرم‌افزار آزاد قابل اعتماد است؟

هفتهٔ پیش (اواخر آبان ۱۳۹۷) معلوم شد که یک کتاب‌خانهٔ نرم‌افزاری بسیار پرکاربرد یک کد مخرب در خود دارد که می‌تواند پول‌های دیجیتال کاربرانش را بدزدد. این خبر به تنهایی به هیچ وجه خاص نیست. دنیای فناوری پر است از محصولاتی که در ظاهر برای کمک به کاربران ساخته شده اند، ولی در عمل کاربران را محدود می‌کنند، اطلاعات خصوصی‌شان را می‌دزدند، و گاهی انسانی‌ترین آسیب‌پذیری‌های کاربر را بر ضد خود او به کار می‌برند.

چیزی که این خبر را جالب می‌کند این است که این کد مخرب درون یک نرم‌افزار آزاد جاگذاری شده بود. نرم‌افزاری که نه تنها (بر اساس مجوز انتشارش) اجازهٔ خواندن کدهایش را به کاربران می‌داد، بلکه کل فرایند توسعه‌اش در یک وبسایت عمومی (گیت‌هاب) انجام می‌شد و بنابراین همهٔ کاربرانش (یعنی همهٔ برنامه‌نویسان دیگری که این کتاب‌خانه را به کار می‌بردند) می‌توانستند متوجه وجود این کدهای مخرب بشوند.

ولی چگونه این کدهای مخرب افزوده شدند؟ چرا ماه‌ها طول کشید تا کسی متوجه شود؟ چرا چنین کتاب‌خانهٔ نرم‌افزاری خطرناکی از آغاز بین برنامه‌نویسان چنین محبوب شد؟ آیا این نشان می‌دهد که نرم‌افزارهای آزاد قابل اعتماد نیستند؟

داستان این است که این کد مخرب را نه نویسندهٔ اصلی این نرم‌افزار، بلکه شخص دیگری که به تازگی مسئولیت به‌روزرسانی‌اش را به عهده گرفته بود به این نرم‌افزار افزوده بود. دومینیک تار، برنامه‌نویس ساکن نیوزلند و نویسندهٔ اصلی این نرم‌افزار می‌گوید:

من این کد را به دلایل بشردوستانه ننوشتم. برای این نوشتم که نوشتنش کیف می‌داد. من داشتم یاد می‌گرفتم، و یادگرفتن کیف می‌دهد. من کد را به طور آزاد منتشر کردم، چون این کار آسان بود، و در ضمن به‌اشتراک‌گذاشتن کد به یادگرفتنم کمک می‌کرد. حدس می‌زنم بیشتر ماژول‌های کوچک npm به دلایل مشابهی نوشته شده‌اند. اما همهٔ این‌ها مال خیلی وقت پیش بود. من دیگر روی این کد کار نمی‌کنم، و دیگر روی کد بعدی‌ای هم که نوشتم کار نمی‌کنم، و حتی به زودی از این یکی کد دیگر هم رد خواهم شد…

دومینیک تار، بیانیه دربارهٔ هک‌شدن کتاب‌خانهٔ event-stream

به طور خلاصه، دومینیک دیگر وقتی برای گسترش و رفع اشکال‌های این برنامه نداشت. حتی با وجود این که هزاران نفر دیگر آن را به کار می‌برند و به آن وابسته هستند، هیچ برنامه‌نویس شناخته‌شده‌ای برای نگهداری این کد پیش‌قدم نشد. بنابراین، دومینیک کنترل این کد را به یک «غریبهٔ مهربان» سپرد که قول داده بود به‌روزرسانی و رفع‌اشکال‌هایش را به عهده بگیرد. و این غریبهٔ مهربان، بلافاصله پس از گرفتن این کنترل، کاری را کرد که نباید می‌کرد (+).

دو نکته دربارهٔ این رویداد می‌توانم بگویم.

نرم‌افزار آزاد امنیت را ممکن می‌کند، ولی تضمین نه

یکی از بزرگ‌ترین استدلال‌های طرفداران نرم‌افزار آزاد (مثل من) این است که به‌کاربردن نرم‌افزار آزاد برای کم‌کردن از آسیب‌پذیری‌های امنیتی (سرقت اطلاعات و از کارافتادن سیستم‌ها) مطلقاً ضروری است. ولی این دلیل نمی‌شود که به کاربردن نرم‌افزار آزاد امنیت را تضمین کند. درست شبیه رویدادی که سال ۱۳۹۳ برای کتاب‌خانهٔ OpenSSL افتاد، تا وقتی که کاربران و متخصصان نتوانند یا نخواهند که کدهای نرم‌افزارهای آزاد را بازبینی کنند، تضمینی نخواهد بود که این کدها همیشه کاری را بکنند که همه انتظار دارند. به زبان دیگر، به‌کاربردن نرم‌افزارهای آزاد شرط لازم برای داشتن امنیت است، ولی شرط کافی نیست. برای همین است که در مواقع لزوم دولت‌ها باید برای بازبینی چنین کدهایی پیش‌قدم شوند یا برای توسعهٔ نرم‌افزارهای آزاد در حوزهٔ عمومی بودجه اختصاص دهند.

دیر فهمیدن بهتر از هرگز نفهمیدن است

تصور کنید که اگر این برنامه‌نویس گیت‌هاب به خودش زحمت نمی‌داد تا کدهای این کتاب‌خانه را بررسی کند چه می‌شد؟ ممکن بود تا مدت‌های زیادی (شاید چندین ماه یا چندین سال) هیچ کسی متوجه چنین خراب‌کاری‌ای نشود.

ولی چه می‌شد اگر بررسی این کدها از اساس ممکن نبود؟ در این صورت هیچ وقت کسی متوجه چنین خراب‌کاری‌ای نمی‌شد. این وضعیت دقیقاً برای همهٔ نرم‌افزارهای غیرآزاد (نرم‌افزارهایی که هیچ کسی اجازهٔ ویرایش یا حتی دیدن کدهایشان را ندارد) رخ می‌دهد. ما نمی‌توانیم بفهمیم که یک نرم‌افزار غیرآزاد چه کارهایی با کامپیوترها، ابزارها، و اطلاعات ما می‌کند. و احتمالاً هیچ وقت هم نخواهیم فهمید.

خوشحال نیستم که چنین چیزی در جامعهٔ نرم‌افزارهای آزاد رخ داده. ولی خوشحالم اگر این رویداد شاخک‌های کاربران عادی و برنامه‌نویسان را حساس‌تر کند. مهم است که همهٔ ما بدانیم که نرم‌افزار بخش مهمی از زندگی مدرن همهٔ ماست. همان طور که برای حفظ آزاد بیان باید پیوسته هوشیار و فعال بود، برای آزادی نرم‌افزار هم باید پیوسته تلاش کرد.

پیشنهادهایی برای هم‌زیستی بهتر با شبکه‌های اجتماعی

آیا شما هم عضو چندین شبکهٔ اجتماعی هستید (فیس‌بوک، اینستاگرام، توییتر، …) ولی فکر می‌کنید یک چیزی دربارهٔ این شبکه‌ها درست نیست؟

در دو نوشتهٔ قبلی‌ام به این پرداختم که شبکه‌های اجتماعی‌ای که «فید هوشمند» دارند نه تنها ما را معتاد خود می‌کنند و وقت ما را می‌گیرند، بلکه به طور سیستماتیکی تصور ما را هم از واقعیت دنیای خارج مخدوش می‌کنند. وقتی یک شبکهٔ اجتماعی با الگوریتم‌هایی که کنترل‌شان دست ما نیست، به جای ما تصمیم می‌گیرد که چه چیزی را از میان صدها نوشتهٔ دوستانمان و صفحه‌های گوناگونش به ما نشان بدهد یا ندهد، می‌تواند با این انتخاب‌ها (که معمولاً به خاطر درآمد تبلیغاتی بیشتر هستند) رابطهٔ ما را با مردم جامعه قطع کند؛ با همهٔ مردم جامعه، به جز آن‌هایی که شبیه ما فکر می‌کنند. برای توضیح بیشتر، ادامهٔ این پست و همچنین دو نوشتهٔ قبلی‌ام را بخوانید.

ولی شبکه‌های اجتماعی فقط بد نیستند و کارکردهای خوب زیادی هم دارند: خواندن اخبار، خبرگرفتن از خانواده، ارتباط با دوستان قدیمی، و یافتن دوستان تازه‌ای که علاقه‌مندی‌های مشترکی با ما دارند. در کنار این کاربردها، به نظر می‌رسد که شایع‌ترین نیازی که شبکه‌های اجتماعی برآورده می‌کنند نیاز ما برای گشت‌زدن در یک سلسلهٔ بی‌پایان مطالب است؛ نیاز برای سپری کردن چند دقیقهٔ بی‌استرس، هنگامی که از کار خسته شده‌ایم، در اتوبوس و مترو نشسته‌ایم، یا منتظر چیزی هستیم.

پرسش این‌جاست که چه جایگزین‌های دیگری برای برآوردن این نیازها هست، طوری که از آسیب‌های پنهان و درازمدت فیدهای هوشمند در امان بمانیم؟ من برای حل بعضی از مشکل‌هایی که برشمردم پیشنهادهایی دارم. این پیشنهادها را خودم به‌کار می‌برم و به نظرم باعث شده‌اند که تجربه‌ام از اینترنت بهبود زیادی پیدا کند. برای همین است که می‌خواهم آن‌ها را با شما هم به اشتراک بگذارم.

فهرست پیشنهادها

برای خواندن نوشته‌های دیگران:

  • اگر عضو فیس‌بوک، اینستاگرام، توییتر، و سایر شبکه‌هایی که فید هوشمند دارند هستید، کاربرد آن‌ها به خانواده و دوستان خیلی نزدیک محدود کنید. از همه مهم‌تر، صفحه‌های خبری را در این شبکه‌ها دنبال نکنید! دلیل: این شبکه‌ها هر کاربر را با تعداد خیلی محدودی کلیدواژه طبقه‌بندی می‌کنند: مثلاً شاید شما را با چهار کلیدواژهٔ «ایرانی»، «علاقه‌مند به بازی‌های ویدیویی»، «بین ۲۰ تا ۳۰ ساله»، و «مخالف اصلاح‌طلبان» طبقه‌بندی کنند. در این صورت، بی هیچ هشداری، خبرهایی که مربوط به این دسته‌ها نیستند برای شما ناپدید می‌شوند. شما گمان می‌کنید که همهٔ خبرهای فلان خبرگزاری را می‌خوانید، در حالی که فقط گزیدهٔ بسیار جانبدارانه‌ای از خبرها برای شما نمایش می‌یابد. (باور نمی‌کنید؟ خودتان امتحان کنید!)
  • اگر اهل خواندن خبر هستید، خبرها را «فیلتر نشده» از خود خبرگزاری‌ها بگیرید: می‌توانید مستقیم به سایت آن‌ها سر بزنید، یا از آن هم بهتر، یک فیدخوان برای خودتان دست‌وپا کنید و مشترک فید خبرگزاری‌ها شوید. (البته خودتان باید حواستان باشد که دست‌کم چندین خبرگزاری مختلف (و ترجیحاً مخالف یکدیگر) را بخوانید تا شانس این را داشته باشید که تصویر درستی از واقعیت دستتان بیاید.) [اگر دنبال فیدخوان می‌گردید، گودر یک فیدخوان خوب ایرانی است. یک فهرست خوب از فیدخوان‌های دیگر هم این‌جاست.]
  • حالا که یک فیدخوان راه انداخته‌اید، از این موهبت استفاده کنید و مشترک چند وبلاگ جالب شوید! هنوز هم آدم‌های زیادی هستند که نوشته‌های وبلاگی عالی می‌نویسند (برای نمونه ویرگول را ببینید). سعی کنید ذائقهٔ خواندن خود را به سمت نوشته‌هایی ببرید که کمی طولانی‌تر هستند، ولی در عوض برای نوشتن‌شان فکر و حوصلهٔ بیشتری صرف شده است. تغیر ذائقهٔ خواندن از پست‌های ۵ ثانیه‌ای شبکه‌های اجتماعی به نوشته‌های ۵-۱۰ دقیقه‌ای وبلاگ‌ها اولش کمی تمرین و صبر می‌خواهد، ولی تجربهٔ من ثابت کرده که این تغییر واقعاً ارزشش را دارد.
  • برای یافتن و خواندن مطالب جالب از اینترنت فعال‌تر شوید: برای خودتان یک برنامهٔ «ذخیره‌کنندهٔ پیوندهای جالب» (read-it-later) دست‌وپا کنید و هر وقت مطلب جالبی در اینترنت می‌بینید که در آن لحظه وقت یا حوصلهٔ خواندنش را ندارید، آن را برای بعدتر ذخیره کنید. بعضی از این برنامه‌ها ویژگی آفلاین هم دارند، بنابراین می‌توانید صفحه‌های ذخیره‌شده را وقتی که اینترنت ندارید هم بخوانید. داشتن چنین فهرستی از صفحه‌های جالب باعث می‌شود که وقتی مثلاً در اتوبوس یا مترو منتظر نشسته‌اید، به جای پرسه‌زدن‌های بی‌هدف در فیس‌بوک و… به سراغ فهرستی بروید که همهٔ مطالبش را خودتان با دقت جمع کرده‌اید. [یک نمونهٔ معروف از چنین برنامه‌هایی Pocket است. نمونه‌های بهتری هم این‌جا فهرست شده‌اند.]
  • به عنوان هدف تکلمیلی: به طور کلی از شبکه‌های اجتماعی‌ای که فید هوشمند دارند بیرون بیایید (برای نمونه اینستاگرام، فیس‌بوک، توییتر، و گوگل‌پلاس). در عوض، عضو شبکه‌هایی شوید که در طراحی خود انتخاب‌های اخلاقی را در نظر می‌گیرند. پیشنهاد من این است که عضو شبکهٔ غیرمتمرکز ماستدون شوید. ماستدون نه تنها هیچ نوشته‌ای را با الگوریتم‌های عجیب و غریب از شما پنهان نمی‌کند، بلکه طراحی‌اش کاربران را تشویق می‌کند که به جای تعقیب‌کردن پی‌درپی تعداد لایک‌ها و اشتراک‌گذاری‌ها، با یکدیگر بیشتر گفتگو کنند.

برای انتشار نوشته‌های خودتان:

  • اگر شما اغلب روی شبکه‌های اجتماعی عکس و نوشته‌های خود را می‌گذارید، نخست نوشته‌های خود را جایی منتشر کنید که کنترلش دست خودتان است، و بعداً پیوند به آن عکس یا نوشته را به شبکه‌های اجتماعی بفرستید. مثلاً اگر شما وبلاگی دارید و می‌خواهید چیزی را در فیس‌بوک و اینستاگرام و توییتر بگذارید، نخست آن را در وبلاگتان منتشر کنید و تنها آن‌گاه نشانی مطلب در وبلاگتان را به همهٔ این شبکه‌ها بفرستید. دلیل: با این کار دوستان شما از هر جایی که هستند می‌توانند مطالب شما را بخوانند، حتی آن‌هایی که عضو این شبکه‌ها نیستند و مستقیماً (یا در آینده) وبلاگ شما را می‌خوانند. در واقع با این کار نوشتهٔ شما مستقل از کارکرد این شبکه‌ها باقی خواهد ماند. از این گذشته، وقتی شما چیزی را نخستین بار به شبکه‌های اجتماعی می‌فرستید، آن شبکه مالکیت معنوی کاملی روی نوشتهٔ شما پیدا می‌کند و می‌تواند با اثر شما هر کاری که می‌خواهد بکند، ولی وقتی پیوند صفحهٔ وبلاگتان را می‌فرستید، تنها شما مالک اثرتان باقی خواهید ماند. [چگونه از گوشی‌های هوشمند وبلاگ بنویسیم؟]
  • اگر هنوز این کار را نکرده‌اید، برای خودتان یک وبلاگ بسازید! وقتی حرفی دارید که می‌خواهید درباره‌اش بنویسید، برایش کمی بیشتر وقت بگذارید و آن را به شکل یک نوشتهٔ وبلاگی بنویسید. نوشتن حرف‌ها به این شکل نه تنها برای خوانندگانتان جذاب‌تر است، بلکه به خودتان هم کمک می‌کند تا دقیق‌تر و منظم‌تر فکر کنید. [چگونه وبلاگ بسازیم؟]

پس به طور خلاصه: برای خودتان یک فیدخوان و یک ذخیره‌کنندهٔ صفحه‌های جالب دست‌وپا کنید. اگر از اینترنت خبر می‌خوانید، عضو فید خبرگزاری‌ها شوید. اگر به نوشتهٔ آدم‌های معمولی علاقه‌مندید، مشترک وبلاگ‌ها شوید. برنامهٔ ذخیره‌کنندهٔ صفحه‌های جالب را هم هنگام گشت‌وگذارهای تصادفی در اینترنت به کار ببرید تا همیشه فهرستی از مطالب جالبی داشته باشید که در اوقات بیکاری بشود آن‌ها را خواند.

واقعاً این نوشته را تا تهش خواندید؟ پس هم از شما ممنونم و هم به شما تبریک می‌گویم! امیدوارم بتوانیم با هم اینترنت بهتری و بلکه جامعهٔ بهتری بسازیم. مشتاقم که نظرها و بازخوردهای شما را دربارهٔ این نوشته ببینم.